ترسو

/tarsu/

    timid
    caitiff
    chicken-hearted
    coward
    cowardly
    fainthearted
    fearsome
    lily-livered
    mouse
    mousey
    mousy
    poltroon
    pusillanimous
    shy
    timorous
    old woman
    scary
    yellow
    yellow-belly

مترادف ها

coward (اسم)
نامرد، خردل، ترسو، بزدل، ادم ترسو، شخص جبون

recreant (اسم)
ترسو، خائن

chicken (اسم)
بچه، کمرو، ترسو، جوجه، مرغک، جوجه مرغ، مرد جوان

goosey (اسم)
ترسو، احمق

caitiff (اسم)
ترسو، اسیر

goosy (اسم)
ترسو، احمق

pigeon (اسم)
ترسو، دختر جوان، محبوبه، کبوتر، ساده وگول خور

skittish (صفت)
ترسو، چموش، تغییر پذیر، لاسی، اهل حال، رم کننده

pusillanimous (صفت)
ضعیف، ترسو، بزدل، جبون

chicken-livered (صفت)
کمرو، ترسو، بزدل

lily-livered (صفت)
ضعیف النفس، ترسو، بزدل، جبون

gun-shy (صفت)
ترسو، بی تجربه

poor-spirited (صفت)
ترسو، بزدل، جبون، دارای روحیه ضعیف

pigeon-hearted (صفت)
ضعیف النفس، ترسو

weak-hearted (صفت)
ضعیف النفس، ترسو، بزدل

chicken-hearted (صفت)
نامرد، خردل، ضعیف النفس، کمرو، ترسو، بزدل

bashful (صفت)
فروتن، خاضع، خجول، کمرو، محجوب، خجالتی، خجالت کش، ترسو، فای

shamefaced (صفت)
خجول، کمرو، خجالتی، خجالت کش، ترسو

timid (صفت)
کمرو، محجوب، خجالتی، خجالت کش، ترسو

meticulous (صفت)
کمرو، ترسو، باریک بین، خیلی دقیق، وسواسی

sheepish (صفت)
کمرو، ترسو، گوسفندوار

timorous (صفت)
ترسو، بزدل، جبون

captive (صفت)
گرفتار، شیفته، ترسو، دستگیر، دربند

shy (صفت)
خجل، خجول، کمرو، محجوب، خجالتی، ترسو، رموک

yellow (صفت)
ترسو، زرد، عسلی، اصفر

پیشنهاد کاربران

ترسو=بد زهره
ترسو = بی دل
ترسو به زبان سنگسری
هیزرگ hyzereg
آهو دل
فرد ترسو خَلّاقیّت ندارد وخلّاق نمیشه!
یا خودش را تکرار میکنه یا دیگران را "کپی پیست" میزنه!
repeat himself
copy&paste others
کردی جنوبی و کردی میانی لهجه سنندجی: رِخَو
Pussy ترسو
کسی که زود رنج است و زود واکنش نشان می دهد.
گاودل
جبون . . . . جبان . . . . بزدل . . . .
تنک زهره. [ ت َ ن ُ /ت ُ ن ُ زَ رَ / رِ ] ( ص مرکب ) کنایه از مرد جبان و ترسنده. ( آنندراج ) . مقابل سخت دل و قویدل :
مرد تنک زهره نجوید ستیز
از تنکی لرزه کند تیغ تیز.
امیرخسرو ( از آنندراج ) .
رجوع به تنک و دیگر ترکیبهای آن شود.
نادلیر. [ دِ ] ( ص مرکب ) جبان. ترسو. مقابل دلیر. رجوع به دلیر شود :
دلاور شد آن مردم نادلیر
گوزن اندرآمد به بالین شیر.
فردوسی.
ولیکن به شمشیر یازم به شیر
بدان تا نخواند کسم نادلیر.
فردوسی.
...
[مشاهده متن کامل]

همه ره زنانند چون گرگ و شیر
به خوان نادلیرند و بر خون دلیر.
نظامی.
نادلاور

بی شهامت
کبک زهره. [ ک َ زَ رَ / رِ ] ( ص مرکب ) ترسنده. بزدل. آهودل. جبان. ( یادداشت مؤلف ) . کبک دل :
هم ز می دان که شاهباز خرد
کبک زهره شود به سیرت سار.
خاقانی.
اسدگاودل کرکسان کبک زهره
از آن خرمگس رنگ پیکان نماید.
خاقانی.
خائف
اهو دل
بدزهره
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس