مسیحی
رهبان
کشیش یا مسیحی
ریشه لغت ترسا در زبان آشوری است که معنی آن ناجور می باشد که در زمان حضرت محمد ( ص ) یهودیها را ترسا می خواندند چون با مسلمانان جور نمی شدند . در ابتدا تصور میشد که اسلام بخشی از دین مسیحیت است زیرا که
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
درباره صلح حضرت محمد ( ص ) صحبت می فرمودند و یهودیان با آشوری های مسیحی شهر مکه همیشه در مخالفت بودند.
آتش پرست. طایفه ٔ آتش پرست که در دین حضرت عیسی علیه السلام اند. بتازیش نصرانی خوانند و جمع این ترسایان که با یاء مینویسند غلط است بلکه ترساان بهمزه باید نبشت و یک نسخه ٔ جمال حسینی برین نمط کتابت دیده
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
شده است. صاحب جهانگیری بمعنی آتش پرست نوشته و آن خطا است زیرا که ترسا پیروان حضرت مسیح را گویند و آتش پرست را گبر خوانند. بمعنی آتش پرست در کلام فصحا دیده نشد. ب. بمعنی مطلق کافر بلکه بت پرست استعمال کرده اند
ترسا به معنی پرستندهی آتش
معنیش میشه زیبارو، عاشق، ستاره شرقیان
بانویی مسیحی و بسیار زیبا که پس از اتفاقاتی که در زندگی وى میفتد، مسلمان می شود.
( اتفاق: فرزندش را از درست می دهد و خداوند دیگر به او فرزند نمی دهد اما در سن مسنى خداوند. به او فرزندى عطا می کند و پس از آن مسلمان می شود.
( اتفاق: فرزندش را از درست می دهد و خداوند دیگر به او فرزند نمی دهد اما در سن مسنى خداوند. به او فرزندى عطا می کند و پس از آن مسلمان می شود.
نام دخترانه یعنی الهه آتش
درسته که تَرسا یعنی نصرانی، مسیحی
ولی دوستان توجه کنیدما منظورمون #تِرِسا است
و سرگذشت تِرِسا برمیگرده به چند قرن پیش که نقل کردن بانوی مسیحی و خوش چهره ای به نام تِرِسا کودکش را از دست میدهد و از ان پس خداوندبه او فرزندی عطا نمیکند اما خداوند در دوران مسنی به او فرزندی میبخشد که تِرِسا به خدا ایمان میاورد و مسمان میشود
... [مشاهده متن کامل]
ولی دوستان توجه کنیدما منظورمون #تِرِسا است
و سرگذشت تِرِسا برمیگرده به چند قرن پیش که نقل کردن بانوی مسیحی و خوش چهره ای به نام تِرِسا کودکش را از دست میدهد و از ان پس خداوندبه او فرزندی عطا نمیکند اما خداوند در دوران مسنی به او فرزندی میبخشد که تِرِسا به خدا ایمان میاورد و مسمان میشود
... [مشاهده متن کامل]
تَرسا ، واژه ای پُرکاربرد در ادب فارسی ، به معنای مسیحی و نصرانی ، خاصه عابد مسیحی . ترسا ( در پهلوی ) صفت فاعلی از «ترسیدن » به معنای ترسنده و مترادف «راهب » در زبان عربی است ( برهان ، ج 1، ص 484، پانویسهای 5 و 6 ) ، همچنانکه در شعر فارسی نیز به «ترسِ ترسا» اشاره شده است ( مثلاً ناصرخسرو، ص 5؛ امیرمعزّی ، ص 5؛ مولوی ، 1355 ش ، ج 4، ص 133 ) .
... [مشاهده متن کامل]
در سرزمینهای اسلامی ، چون مسلمانان با مسیحیان آشنایی داشتند، در گفتگو از کفر و بی دینی ، به ترسایان نیز اشاره می کردند ( آریان ، ص 233 ) ، چنانکه امیر معزّی ( متوفی 520 ) ترسا را لقب کافران دانسته ( ص 18 ) و کمال اسماعیل ( متوفی 635 ) ترسایی را مترادف کافری گفته است ( ص 15؛ نیز رجوع کنید بهمولوی ، 1355 ش ، ج 5، ص 229 ) . ناصرخسرو ( متوفی 481 ) از اینکه ترسایان عیسی علیه السلام را فرزند خدا می دانند، انتقاد کرده است ( ص 58 ) . عطّار نیشابوری ( متوفی 618 ) در حکایتی از الهی نامه ( ص 62ـ63 ) با نظر به همین اعتقاد ترسایان ، می گوید که ترسایی فرزندی زیبا داشت ، فرزندش بیمار شد و درگذشت ، پس از آن ، ترسا مسلمان شد و گفت : اگر خدا فرزندی داشت ، به داغ من خشنود نمی بود.
در اشعار فارسی اشاره شده است که ترسایان و رهبانان در روم مقیم اند ( امیر معزّی ، ص 3؛ سنایی ، ص 803 ) . از شعر سنایی غزنوی ( متوفی ح 535؛ ص 56 ) برمی آید که ترسایان پزشکی هم می کرده اند. مسعود سعد ( متوفی 515؛ ص 636 ) در شهرآشوب خود، از اینکه ترسا در برکة معبود خود روی و موی می شوید، و ذبح حیوان در مذهب او روا نیست ( ! ) سخن گفته و عطّار ( 1368 ش ، ص 95 ) به شرابخواری ترسایان اشاره کرده است . خاقانی ( متوفی 595 ) نیز در قصیدة ترسائیه ، ترسا را وصف کرده است و در مطلع آن از کژ بودن خط ترسا، یعنی خط یونانی که از چپ به راست نوشته می شود ( مینورسکی ، ص 55 ) ، سخن گفته : «فلک کژروترست از خط ترسا/ مرا دارد مسلسل راهب آسا» ( خاقانی ، ص 23 ) . مولانا جلال الدین ( متوفی 627 ) نیز در مثنوی ( دفتر پنجم ، ص 157 ) گفته است که ترسا نزد کشیش گناهان یک سالة خود را برمی شمارد تا کشیش از او در گذرد و عفو کشیش را عفو خدا می داند.
در بسیاری از اشعار، از برخی جامه ها و ابزارهای ترسایان سخن رفته است ؛ مثلاً به رنگ تیرة جامة ترسایان یا رهبانان اشاره شده است . رابعة قزداری ، سرایندة قرن چهارم ، می گوید که بنفشه دین ترسا را پذیرفت که جامة کبود پوشید ( پیشاهنگان شعر پارسی ، ص 161 ) و فرخی سیستانی ( متوفی 429؛ ص 2 ) می گوید ترسا جامة سوکواران می پوشد، چون دل او می داند که آیین وی تباه می گردد. جامة ترسایان مانند جامة زاهدان و صوفیان بوده است ، ازینرو سنایی ( ص 693 ) خطاب به زاهدان ریاکار دوران خود می گوید: «جامه مؤمن ، سینه کافر، رسم ترسایان بُوَد». از صلیب یا چلیپای ترسایان هم در ادب فارسی بسیار سخن رفته است . فرخی ( ص 4 ) نماز را مایة مؤمن و صلیب را قبلة ترسا ذکر کرده است ، و بسیاری از شاعران زلف معشوق خود را به صلیب یا چلیپا مانند کرده اند؛ از جمله سعدی ( متوفی ح 690ـ695 ) به معشوق خود می گوید که در سرزمین کافران ( ترسایان ) بت و صلیب می پرستند و روی و زلف تو بت و صلیب عالَم اسلام است ( 1361 ش ، ص 424؛ نیز برای زلف چلیپا رجوع کنید به صائب تبریزی ، ج 4، ص 1595 ) . بیش از همة اینها در ادب فارسی از زنّار * ، کمربند خاص ترسایانِ ( مسیحیانِ ) مشرق زمین ( رجوع کنید بهمینورسکی ، ص 60، تعلیقات زرین کوب ، ص 101 ) ، یاد شده است ( رجوع کنید به ادامة مقاله ) و تعبیراتی نظیر «زنّار گشودن »، «زنّار دریدن »، «زنّار بریدن » و «زنّار گسستن » به معنای «توبه کردن از کافری و مسلمان شدن » به کار رفته است ( مثلاً رجوع کنید بهخاقانی ، ص 622؛ عطّار، 1368 ش ، ص 378ـ379؛ سعدی ، 1361 ش ، ص 495؛ مولوی ، 1355 ش ، ج 3، ص 36 ) . گویا چون زردشتیان نیز «کُستی » برمیان می بستند ( معین ، ذیل «کُستی » ) ــ که بی شباهت به زنّار نبوده ــ در ادب فارسی گبر ( زردشتی ) و ترسا مترادف آمده اند ( مثلاً سعدی ، 1368 ش ، ص 49 ) و «زنّار» به جای «کستی » به کار رفته است ( رجوع کنید به سنایی ، ص 360، 576؛ صائب ، ج 6، ص 31 ) ؛ گاهی نیز به زُنّار مُغان تصریح شده است ( سعدی ، 1363 ش ، ص 142، 176 ) .
ظاهراً زمانی مسلمانان از قبحِ شرک و کفر ترسایان چشم پوشیدند که بعضی از آنان به دلبری ترسا دل باختند و به توصیف زیبایی او پرداختند. چندین حکایت در بارة چنین عشقهایی در کتابهای ادبی مسلمانان دیده می شود ( برای اینگونه حکایات رجوع کنید بهزرین کوب ، ص 214، 217؛ نیز رجوع کنید به ادامة مقاله ) . آخرین نمونة مشهور اینگونه داستانها در ادب فارسی ، داستان عشق امیرارسلان رومی به فرخ لقا، دختر پطرس شاه فرنگی ، است که آن را نقیب الممالک شیرازی ، نقال ناصرالدین شاه قاجار ( حک : 1264ـ1313 ) ، پرداخته است .
بیشترین کاربرد ترسا و زنّار را در بخشی از اشعار غنایی ـ عرفانی فارسی می توان یافت که اصطلاحاً به قلندریات مشهور است . در اینگونه اشعار ــ که ظاهراً بی تأثیر از حکایتهای عشق مسلمانان به زیبارویان ترسا نیست ــ ذکر ترسا و ترسایی با بُن مایه های خَمریات و توصیفهای عاشقانه و دیدگاههای عارفانه درآمیخته و «دیر ترسا» و «احوال ترسابچه » در ترسیم صحنه های خوشباشی و شادکامی به کار رفته است . از آنرو که اینگونه اشعار رمزآمیز به نظر می رسد، ترسا کنایه از کسی است که از قیود ظاهری شرع فارغ گردیده و ترسابچه همچون شیخ و مرشدی است که طالب را مست و بی خود می کند و از تعلقات ظاهری می رهاند ( رجوع کنید به آریان ، ص 304؛ نیز رجوع کنید به ادامة مقاله ) . بیشترینِ اینگونه اشعار را در دیوان عطّار می توان یافت : «ترسا بچه ایم افکند از زهد به ترسایی / اکنون من و زنّاری در دیر به تنهایی » ( ص 695؛ قس همو، 1375 ش ، ص 293؛ برای تفسیر عرفانی اینگونه اشعار وی رجوع کنید به ابن بزاز، ص 537 ـ539 ) و نیز می گوید که دل چو زلف محبوب را دید، از زلف او زنّار بر میان بربست و بی باکانه به ترسایی در آمد ( ص 227 . . .
... [مشاهده متن کامل]
در سرزمینهای اسلامی ، چون مسلمانان با مسیحیان آشنایی داشتند، در گفتگو از کفر و بی دینی ، به ترسایان نیز اشاره می کردند ( آریان ، ص 233 ) ، چنانکه امیر معزّی ( متوفی 520 ) ترسا را لقب کافران دانسته ( ص 18 ) و کمال اسماعیل ( متوفی 635 ) ترسایی را مترادف کافری گفته است ( ص 15؛ نیز رجوع کنید بهمولوی ، 1355 ش ، ج 5، ص 229 ) . ناصرخسرو ( متوفی 481 ) از اینکه ترسایان عیسی علیه السلام را فرزند خدا می دانند، انتقاد کرده است ( ص 58 ) . عطّار نیشابوری ( متوفی 618 ) در حکایتی از الهی نامه ( ص 62ـ63 ) با نظر به همین اعتقاد ترسایان ، می گوید که ترسایی فرزندی زیبا داشت ، فرزندش بیمار شد و درگذشت ، پس از آن ، ترسا مسلمان شد و گفت : اگر خدا فرزندی داشت ، به داغ من خشنود نمی بود.
در اشعار فارسی اشاره شده است که ترسایان و رهبانان در روم مقیم اند ( امیر معزّی ، ص 3؛ سنایی ، ص 803 ) . از شعر سنایی غزنوی ( متوفی ح 535؛ ص 56 ) برمی آید که ترسایان پزشکی هم می کرده اند. مسعود سعد ( متوفی 515؛ ص 636 ) در شهرآشوب خود، از اینکه ترسا در برکة معبود خود روی و موی می شوید، و ذبح حیوان در مذهب او روا نیست ( ! ) سخن گفته و عطّار ( 1368 ش ، ص 95 ) به شرابخواری ترسایان اشاره کرده است . خاقانی ( متوفی 595 ) نیز در قصیدة ترسائیه ، ترسا را وصف کرده است و در مطلع آن از کژ بودن خط ترسا، یعنی خط یونانی که از چپ به راست نوشته می شود ( مینورسکی ، ص 55 ) ، سخن گفته : «فلک کژروترست از خط ترسا/ مرا دارد مسلسل راهب آسا» ( خاقانی ، ص 23 ) . مولانا جلال الدین ( متوفی 627 ) نیز در مثنوی ( دفتر پنجم ، ص 157 ) گفته است که ترسا نزد کشیش گناهان یک سالة خود را برمی شمارد تا کشیش از او در گذرد و عفو کشیش را عفو خدا می داند.
در بسیاری از اشعار، از برخی جامه ها و ابزارهای ترسایان سخن رفته است ؛ مثلاً به رنگ تیرة جامة ترسایان یا رهبانان اشاره شده است . رابعة قزداری ، سرایندة قرن چهارم ، می گوید که بنفشه دین ترسا را پذیرفت که جامة کبود پوشید ( پیشاهنگان شعر پارسی ، ص 161 ) و فرخی سیستانی ( متوفی 429؛ ص 2 ) می گوید ترسا جامة سوکواران می پوشد، چون دل او می داند که آیین وی تباه می گردد. جامة ترسایان مانند جامة زاهدان و صوفیان بوده است ، ازینرو سنایی ( ص 693 ) خطاب به زاهدان ریاکار دوران خود می گوید: «جامه مؤمن ، سینه کافر، رسم ترسایان بُوَد». از صلیب یا چلیپای ترسایان هم در ادب فارسی بسیار سخن رفته است . فرخی ( ص 4 ) نماز را مایة مؤمن و صلیب را قبلة ترسا ذکر کرده است ، و بسیاری از شاعران زلف معشوق خود را به صلیب یا چلیپا مانند کرده اند؛ از جمله سعدی ( متوفی ح 690ـ695 ) به معشوق خود می گوید که در سرزمین کافران ( ترسایان ) بت و صلیب می پرستند و روی و زلف تو بت و صلیب عالَم اسلام است ( 1361 ش ، ص 424؛ نیز برای زلف چلیپا رجوع کنید به صائب تبریزی ، ج 4، ص 1595 ) . بیش از همة اینها در ادب فارسی از زنّار * ، کمربند خاص ترسایانِ ( مسیحیانِ ) مشرق زمین ( رجوع کنید بهمینورسکی ، ص 60، تعلیقات زرین کوب ، ص 101 ) ، یاد شده است ( رجوع کنید به ادامة مقاله ) و تعبیراتی نظیر «زنّار گشودن »، «زنّار دریدن »، «زنّار بریدن » و «زنّار گسستن » به معنای «توبه کردن از کافری و مسلمان شدن » به کار رفته است ( مثلاً رجوع کنید بهخاقانی ، ص 622؛ عطّار، 1368 ش ، ص 378ـ379؛ سعدی ، 1361 ش ، ص 495؛ مولوی ، 1355 ش ، ج 3، ص 36 ) . گویا چون زردشتیان نیز «کُستی » برمیان می بستند ( معین ، ذیل «کُستی » ) ــ که بی شباهت به زنّار نبوده ــ در ادب فارسی گبر ( زردشتی ) و ترسا مترادف آمده اند ( مثلاً سعدی ، 1368 ش ، ص 49 ) و «زنّار» به جای «کستی » به کار رفته است ( رجوع کنید به سنایی ، ص 360، 576؛ صائب ، ج 6، ص 31 ) ؛ گاهی نیز به زُنّار مُغان تصریح شده است ( سعدی ، 1363 ش ، ص 142، 176 ) .
ظاهراً زمانی مسلمانان از قبحِ شرک و کفر ترسایان چشم پوشیدند که بعضی از آنان به دلبری ترسا دل باختند و به توصیف زیبایی او پرداختند. چندین حکایت در بارة چنین عشقهایی در کتابهای ادبی مسلمانان دیده می شود ( برای اینگونه حکایات رجوع کنید بهزرین کوب ، ص 214، 217؛ نیز رجوع کنید به ادامة مقاله ) . آخرین نمونة مشهور اینگونه داستانها در ادب فارسی ، داستان عشق امیرارسلان رومی به فرخ لقا، دختر پطرس شاه فرنگی ، است که آن را نقیب الممالک شیرازی ، نقال ناصرالدین شاه قاجار ( حک : 1264ـ1313 ) ، پرداخته است .
بیشترین کاربرد ترسا و زنّار را در بخشی از اشعار غنایی ـ عرفانی فارسی می توان یافت که اصطلاحاً به قلندریات مشهور است . در اینگونه اشعار ــ که ظاهراً بی تأثیر از حکایتهای عشق مسلمانان به زیبارویان ترسا نیست ــ ذکر ترسا و ترسایی با بُن مایه های خَمریات و توصیفهای عاشقانه و دیدگاههای عارفانه درآمیخته و «دیر ترسا» و «احوال ترسابچه » در ترسیم صحنه های خوشباشی و شادکامی به کار رفته است . از آنرو که اینگونه اشعار رمزآمیز به نظر می رسد، ترسا کنایه از کسی است که از قیود ظاهری شرع فارغ گردیده و ترسابچه همچون شیخ و مرشدی است که طالب را مست و بی خود می کند و از تعلقات ظاهری می رهاند ( رجوع کنید به آریان ، ص 304؛ نیز رجوع کنید به ادامة مقاله ) . بیشترینِ اینگونه اشعار را در دیوان عطّار می توان یافت : «ترسا بچه ایم افکند از زهد به ترسایی / اکنون من و زنّاری در دیر به تنهایی » ( ص 695؛ قس همو، 1375 ش ، ص 293؛ برای تفسیر عرفانی اینگونه اشعار وی رجوع کنید به ابن بزاز، ص 537 ـ539 ) و نیز می گوید که دل چو زلف محبوب را دید، از زلف او زنّار بر میان بربست و بی باکانه به ترسایی در آمد ( ص 227 . . .
پرستنده اتش
تَرسا. الف. آتش پرست. ( فرهنگ جهانگیری ) ( برهان ) ( غیاث اللغات ) . طایفه ٔ آتش پرست که در دین حضرت عیسی علیه السلام اند. بتازیش نصرانی خوانند و جمع این ترسایان که با یاء مینویسند غلط است بلکه ترساان بهمزه باید نبشت و یک نسخه ٔ جمال حسینی برین نمط کتابت دیده شده است. ( شرفنامه ٔ منیری ) . صاحب جهانگیری بمعنی آتش پرست نوشته و آن خطا است زیرا که ترسا پیروان حضرت مسیح را گویند و آتش پرست را گبر خوانند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) . بمعنی آتش پرست در کلام فصحا دیده نشد. ( حاشیه ٔ برهان چ معین ) . ب. بمعنی مطلق کافر بلکه بت پرست استعمال کرده اند. ( آنندراج ) :
... [مشاهده متن کامل]
"نتوان کم ز پیر ترسا بود
میرد از کف صنم برون ندهد. " نظیری ( از آنندراج ) .
پ. ( اصطلاح صوفیان ) نزد صوفیه مرد روحانی را گویند که صفات ذمیمه ٔ نفس اماره ٔ او متبدل شده باشد و بصفات حمیده گراییده گردد. و نیز ترسا بمعنی مرد موحد آمده است . ( از کشاف اصطلاحات الفنون ) .
رجوع شود به ترسا.
ت. راهب. رجوع شود به رهبانیت و همچنین به مقالۀ رهبانیت در دانشنامۀ ویکی پدیای فارسی.
... [مشاهده متن کامل]
"نتوان کم ز پیر ترسا بود
میرد از کف صنم برون ندهد. " نظیری ( از آنندراج ) .
پ. ( اصطلاح صوفیان ) نزد صوفیه مرد روحانی را گویند که صفات ذمیمه ٔ نفس اماره ٔ او متبدل شده باشد و بصفات حمیده گراییده گردد. و نیز ترسا بمعنی مرد موحد آمده است . ( از کشاف اصطلاحات الفنون ) .
رجوع شود به ترسا.
ت. راهب. رجوع شود به رهبانیت و همچنین به مقالۀ رهبانیت در دانشنامۀ ویکی پدیای فارسی.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)