ترد

/tord/

    brittle
    crisp
    crispy
    crunchy
    fragile
    frangible
    short
    tender

فارسی به انگلیسی

ترد کردن گوشت
tenderize

مترادف ها

tender (صفت)
دقیق، حساس، مهربان، نازک، لطیف، ترد، باریک، با ملاحظه، مشفق، محبت امیز، تنک، ترد و نازک

plucky (صفت)
دلیر، باشهامت، ترد، پردل

soft (صفت)
مهربان، شیرین، نازک، ملایم، لطیف، ترد، نرم، گوارا، لین، متورق، نیم بند

fragile (صفت)
ضعیف، نازک، بی اساس، لطیف، شکستنی، شکننده، ترد، زودشکن، باریک

brittle (صفت)
شکننده، ترد، بی دوام، زودشکن

frangible (صفت)
شکننده، ترد

friable (صفت)
شکننده، ترد، خرد شونده

crisp (صفت)
ترد، مجعد، پرچین و شکن

crispy (صفت)
ترد، مجعد، پرچین و شکن، فرفری

eggshell (صفت)
نازک، ترد

mealy (صفت)
ترد، اردی، لکه لکه، اردنما

پیشنهاد کاربران

زودشکن. [ ش ِ ک َ ] ( نف مرکب ) ترد. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) : خربق سیاه. . . زودشکن باشد. ( ذخیره خوارزمشاهی ، یادداشت ایضاً ) . بوره ارمنی بهتر باشد. . . متخلخل و زودشکن و سپید و یا گلگون بود. ( ایضاً ) .
brittle
نازک بلور
قرارنیس ترد روفقط باضمه نوشت با بقیه حرفا مقل ترد ترک کردن هم بنویسیدباتشکر
شکننده

بپرس