interpretation translator translation fine interpreter dragoman
فارسی به انگلیسی
ترجمان بودن
to manifest or be expressive of something
ترجمان کردن
interpret
مترادف ها
translator(اسم)
بر گرداننده، مترجم، دیلماج، ترجمان، پچواک گر
dragoman(اسم)
مترجم، دیلماج، ترجمان
interpreter(اسم)
مترجم، ترجمان، مترجم شفاهی
پیشنهاد کاربران
ترجمه را نیز جست وجو بکنید. محمد حسن دوست، فرهنگ ریشه شناختی زبان فارسی، پوشینۀ ( جلد ) دوم، فرهنگستان زبان و ادب فارسی، ۱۳۹۳، رویه های ( صفحه های ) ۸۵۲ و ۸۵۳
هیچ بک از معامی گفته شده برای کلمه ترجمان، در این بیت مولانا جا نمی افتد؛ غیر نطق و غیر ایما و سجل صدهزاران ترجمان خیزد ز دل در اینجا ترجمان به معنی حالات و آثار اطیفی است که در دل پدید می اید ولی قابل بیان نیست و فقط در ادراک شخص میگنجد.