ترجمان

/tarjomAn/

    interpretation
    translator
    translation
    fine
    interpreter
    dragoman

فارسی به انگلیسی

ترجمان بودن
to manifest or be expressive of something

ترجمان کردن
interpret

مترادف ها

translator (اسم)
بر گرداننده، مترجم، دیلماج، ترجمان، پچواک گر

dragoman (اسم)
مترجم، دیلماج، ترجمان

interpreter (اسم)
مترجم، ترجمان، مترجم شفاهی

پیشنهاد کاربران

هر چیز، معنا یا تصویری که از یک جا به جای دیگر جابجا شود. . .
بر این اساس عکسبرداری هم نوعی ترجمان یا ترگمان می شود. . . . تر گمان. . . چرا که یک مفهوم از دریچه ی نگاه عکاس به مفهومی دیگر انتقال می یابد. . .
ترگمان؛تِرگویمان، گویمانی تِر، زبانی دیگر، تِر به زبانش لری یعنی دیگر.
ترجمه را نیز جست وجو بکنید.
محمد حسن دوست، فرهنگ ریشه شناختی زبان فارسی، پوشینۀ ( جلد ) دوم، فرهنگستان زبان و ادب فارسی، ۱۳۹۳، رویه های ( صفحه های ) ۸۵۲ و ۸۵۳
ترجمانترجمان
منابع• https://t.me/ketab7777/60913
هیچ بک از معامی گفته شده برای کلمه ترجمان، در این بیت مولانا جا نمی افتد؛
غیر نطق و غیر ایما و سجل
صدهزاران ترجمان خیزد ز دل
در اینجا ترجمان به معنی حالات و آثار اطیفی است که در دل پدید می اید ولی قابل بیان نیست و فقط در ادراک شخص میگنجد.
معنایی که چیزی به ظاهر ( نظری ) یا در عمل رساند.
تراگویمان پارسی که عربی شده
هو
مترجم.
معانی

بپرس