ترتیب اثر دادن


    to give affect (to)
    to entertain (an application
    etc.)

پیشنهاد کاربران

ترتیب اثر : اثرگذاری ، اثربخشی ، موثر واقع شدن ، پیدایش اثر ، پدیدآوردن اثر ، پدیدار شدن اثر
ترتیب اثر: حدوث و وجود و کون و ثبوت و ظهور اثر است
ترتیب اثر دادن: اثرگذار کردن ، اجابت کردن ، به درخواست او ترتیب اثر نداد یعنی درخواست اورا اجابت نکرد، درخواست او را رد کرد
...
[مشاهده متن کامل]

ترتیب اثر دادن: اجرا و اِعمال اثر کند، جریان اثر یا عملی کردن اثر است، چون اثر فعل نتیجه آن است نتیجه بر فعل مترتب است

در فارسی به سه معنی به کار می�رود.
1 – مؤثّر دانستن چیزی؛ اثر قائل شدن برای چیزی؛ سببِ مؤثّر یا عملی�شدنِ چیزی گردیدن؛ سبب�شدن تا چیزی ( برنامه، راهبرد، نقشه، درخواست و پیشنهاد و. . . ) عملی شود و اثر و نتیجه داشته باشد؛ موجباتِ اثربخش و مؤثّر واقع�شدنِ چیزی را فراهم�کردن؛ اثربخشیدن به چیزی؛ تأثیربخشیدن به؛ نتیجه بخشیدن به؛ به نتیجه رساندن؛
...
[مشاهده متن کامل]

2 - عملی�کردن؛ به عمل درآوردن؛ اجراکردن؛ به موقع اجرا گذاشتن؛ فعلیّت�بخشیدن به؛ محقّق�کردن؛ اِعمال�کردن؛ به - کاربستن؛
3– اعتناکردن به؛ مورد عنایت و توجّه قراردادن؛ اهمّیّت�دادن به؛ التفات کردن به؛ توجّه کردن به؛ محلّ گذاشتن به؛

ترتیب اثر دادن به چیزی ( پیشنهاد، درخواست، دستور، اصل و قاعده و. . . ) یعنی برای آن اثری ایجاد کردن. باعثِ نتیجه دادن و اثربخش بودنِ چیزی شدن. پدید آوردن نتیجه و اثر برای چیزی. اجرا کردن، به اجرا گذاشتن. انجام دادن، عملی و نتیجه دار کردن.
...
[مشاهده متن کامل]

به درخواست او ترتیب اثر ندادند. یعنی آن را اجرا نکردند و بی اثر گذاشتند.
قانون/قانونگذار فقط به قراردادهای صحیح ترتیب اثر می دهد. یعنی فقط برای آن ها اثر حقوقی قائل است و فایده و نتیجه ایجاد می کند.

ترتیب اثر دادن: [عامیانه، کنایه ] به حساب آوردن، اهمیت دادن.
انجام دادن کار مورد نظر
اهمیت دادن، بهادادن

بپرس