انبوهی، تراکم، ازدحام، گرفتگی، جمع شدن خون یا اخلاط
aggregation(اسم)
توده، تراکم، انبوه، تجمع، اجتماع، گرد امدگی
congeries(اسم)
توده، تراکم، انبوه، کومه، کپه
پیشنهاد کاربران
چند برابرواژه ی پارسی در کنار هم: ۱: لطیف و کثیف: نرمینه و سختینه. ۲: رقیق و غلیظ: کم مایه و پرمایه. ۳: متکاثف و متخلخل: چَگال و تَنُک. ۴: متراکم: انبوه، انباشته. پارسی را پاس بداریم: )
فرض کنید شما در یک آپاتمان که در یک کوچه ۱۰ متری واقع شده است زندگی می کنید اگر در این کوچه به طور متوسط ۲۰ قطعه تفکیکی موجود باشد و در هر قطعه ساختمانی ۴ طبقه وجود داشته باشد حدودا ۸۰ تا ۱۰۰ خانواده در ... [مشاهده متن کامل]
این کوچه زندگی می کنند. تصور کنید که روز اول مهر هر خانواده تصمیم بگیرد فرزند دانش آموز خود را با اتومبیل شخصی خود به مدرسه برساند! شما در این کوچه ساعت ۸ صبح با حجم انبوه اتومبیل و رفت و آمد مواجه خواهید شد.