تراکم

/tarAkom/

    accumulation
    heaping up
    compression
    agglomeration
    compactness
    congestion
    crush
    density
    pressure
    trachoma

فارسی به انگلیسی

تراکم خون
blood congestion

تراکم سفارشات و کارها
backlog

تراکم ناپذیر
incompressible

تراکم کار
pileup

مترادف ها

compression (اسم)
اختصار، تراکم، ضغطه، فشردگی، فشرده سازی، فشار، متراکم سازی، هم فشارش، بهم فشردگی

aggregate (اسم)
توده، جمع، تراکم، مجموع

agglomeration (اسم)
انباشتگی، توده، تراکم، انبار

density (اسم)
انبوهی، تراکم، سیری، ستبری، غلظت، چگالی، ضخامت، سفتی

congestion (اسم)
انبوهی، تراکم، ازدحام، گرفتگی، جمع شدن خون یا اخلاط

aggregation (اسم)
توده، تراکم، انبوه، تجمع، اجتماع، گرد امدگی

congeries (اسم)
توده، تراکم، انبوه، کومه، کپه

پیشنهاد کاربران

چند برابرواژه ی پارسی در کنار هم:
۱: لطیف و کثیف: نرمینه و سختینه.
۲: رقیق و غلیظ: کم مایه و پرمایه.
۳: متکاثف و متخلخل: چَگال و تَنُک.
۴: متراکم: انبوه، انباشته.
پارسی را پاس بداریم: )
فشرده
density
agglomeration
پرپشتی
انباشتگی
فشردگی
تراکم = فشردگی، تنجش، انبوهی
متراکم = فشرده، تنجیده، انبوه
انبوهی، فشردگی، انباشتگی
شک نکنید👍
انباشته شدن
خراب شدن لرزش
تَنجِش
منبع: واژه نامه لغت فرس اسدی طوسی
فرض کنید شما در یک آپاتمان که در یک کوچه ۱۰ متری واقع شده است زندگی می کنید اگر در این کوچه به طور متوسط ۲۰ قطعه تفکیکی موجود باشد و در هر قطعه ساختمانی ۴ طبقه وجود داشته باشد حدودا ۸۰ تا ۱۰۰ خانواده در
...
[مشاهده متن کامل]
این کوچه زندگی می کنند. تصور کنید که روز اول مهر هر خانواده تصمیم بگیرد فرزند دانش آموز خود را با اتومبیل شخصی خود به مدرسه برساند! شما در این کوچه ساعت ۸ صبح با حجم انبوه اتومبیل و رفت و آمد مواجه خواهید شد.

انبوه شدن جمع شدن روی هم انباشته شدن انبار کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس