ترازو

/tarAzu/

    balance
    beam
    scale

مترادف ها

scale (اسم)
درجه، تناسب، وزن، ترازو، نسبت، اندازه، معیار، پوسته، مقیاس، پله، فلس، گام، کفه ترازو، مقیاس نقشه، خط مقیاس، هر چیز مدرج، وسیله سنجش، هر چیز پله پله، اعداد روی درجه گرما سنج و غیره، پولک یا پوسته بدن جانور

balance (اسم)
میزان، تعادل، توازن، ترازو، تراز، موازنه، تتمه حساب

پیشنهاد کاربران

ضمن عذرخواهی مصوت بلند" او " دربارو پسوند مبالغه ساز است یعنی خیلی بلند و خیلی بالا و مرتفع
بار= بلند و بالا
ر ک: بار
بعبارتی ترازو یعنی وسیله سنجش بین دو چیز ( کالا و پارسنگ )
ترا = بینابینی
ارز= سنجش
و مصوت بلند او پسوند فاعل ساز یا حالت ساز یا اسم ساز مثلا در چاقو ، شکمو ، پارو، بارو، زانو ، ابرو، زیلو ( زیرو ) و . . .
به عبارتی ترازو وسیله ای که بین دو چیز ( کالا و پارسنگ ) ارزش و سنجش فراهم میکند
ترازو واژه ای فارسی است و از واژه �ترازوک� در فارسی میانه گرفته شده است .
این واژه به همین شکل وارد زبان سغدی شده و از آن زبان به زبانهای ترکی وارد شده است .
فرانسیس منینسکی نویسنده فرهنگ لغات ترکی به لاتین نیز این واژه را فارسی ذکر نموده است.
بعبارتی شاید ترازو یعنی وسیله سنجش بین دو چیز
دو چیز را با هم مقایسه و هم وزن کردن
فکر کنم ترازو ریشه از ارز و ارزش دارد.
ارز که پول خارجی است از ارزیدن و ارزش ماخوذ است
تراز بودن هم از همین ارزش است
ارزش یعنی سنجش
ترازو ماخوذ از ترا ارز مصوت بلند او است یعنی وسیله سنجش دو چیز
...
[مشاهده متن کامل]

ترا در ترازو مثل ترا در ترابری همان اینتر در زبان انگلیسی است یعنی بین
ترازو یعنی دوتا چیز رو با هم سنجیدن دوتا چیزروباهم ارزیابی کردن مصوت او مثل شکمو و بارو و اخمو و یارو قید حالت یا مکان ساز یا پسوند فاعل ساز است
تراز یعنی نه این وری نه اونوری بلکه بینابینی و مساوی و ترازو یعنی تراز کننده بین دو چیز ارزیابی و برآورد کننده

واژه ترازو
معادل ابجد 614
تعداد حروف 5
تلفظ tarāzu
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [پهلوی: tarāzūk]
مختصات ( تَ ) [ په . ] ( اِ. )
آواشناسی tarAzu
الگوی تکیه WWS
شمارگان هجا 3
منبع واژگان مترادف و متضاد
فرهنگ فارسی عمید
وسیله ای که جرم جسم را نشان می دهد.
تراز = تر آزیدن
پسوند �تر� در زبان فارسی صفت �ترین� میباشد مانند خوب یا خوبتر، بد یا بدتر و. . .
که نشانه سنجش بین دو چیز میباشد
نخست اینکه دوستان بن مایه های پارسی ترازو رو فرستادن
دوم اینکه همونطور که خودت گفتی واژه تر در ارمنی وانگلیسی هست که جز زبانهای هندواروپایی هست
سوم اینکه ترکی واژه اصلی بیگانه رو که میگیره کسره رو به ی تبدیل میکنه مانند تراکتور که شده تیراختور
...
[مشاهده متن کامل]

و فتحه رو به الف تبدیل میکنه مانند شافاق که از شفق عربی گرفته و همچنین تارازلاماق که از تراز گرفته

فَرآز/تَرآز
فرآختن/ترآختن
فرآخته/ترآخته
فرآازش/ترآزش
( تَر ) و ( فَر ) در زبان پارسی پیشوندِ کارواژه هستند.
آخه ترک و مغول با زندگی عشایری و ابتدایی که هنوز هم در قشقایی زن رو یه جورایی میفروشن چیکار به ترازو داشتن
در پاسخ به _ع_ شما باید بنمایه ای قدیمی تر از واژه رو ارائه بدید، مثلا واژه ترازو در متون پهلوی و یا اوستا امده پس شما باید ریشه ای کهن تر از اینها ارائه دهید که البته متون زبان ترکی از آتاترک قبل تر نمیرود، پس با این ریشه یابی های مضحک و خنده داره فقط مایه خنده و شادی ما را فراهم میکنید
واژه یِ ( ( تراز ) ) از کارواژه ای در زبان پارسی میانه به دیسه یِ ( ( ترازینیدن ) ) به معنای ( ( وزن کردن ) ) گرفته شده است که در پارسی کنونی به دیسه یِ ( ( ترازیدن ) ) درآمده است و واژگانی همچون ( ( ترازو ) ) از آن برآمده است.
...
[مشاهده متن کامل]

آنچه از فروکاهیِ این واژه برمی آید چنین است:
1 - تَر:پیشوندِ کارواژه در زبان پارسی. . . برای نمونه ( ( تَروینیدن ) ) از کارواژه های پارسی میانه به معنی ( تسخیر کردن، پیروز شدن، چیره شدن ) :تَر در این کارواژه ها همان کارایی را دارد که در تَرِ نشانه یِ سنجش و مقایسه می بینیم بمانند بَرتر، سنگین تَر، . . .
2 - آزیدن:گونه یِ دیگرِ کارواژه ( ( آختن ) ) می باشد با بُن کنونیِ ( آز ) که به معنای ( ( کشیدن، بیرون کشیدن، برکشیدن ) ) می باشد:نمونه های از این دست در پارسی به فراوانی یافت می شود که کارواژه به گونه یِ بُن کنونی آن سِتاک یابد: ( گوییدن/گفتن، آمیزیدن/آمیختن و. . . )
ترازو= ( تراز/پسوند نامساز ( او ) یا ( اوک ) یا ( اوگ ) )
( اوک ) یک پسوند نامسازِ فاعلی در پارسی میانه بوده است بمانند ( گَزوک:گَزنده )

این واژه پارسی است و کارواژه آن ترازنیدن بوده است و در پارسی میانه واژگان زیر بکار می رفته است:
تَراز= taraz ابریشم، پارچه ی ابریشمی
تَرازنیتاریْه= taraznitarih توزین، تراز، تعادل، میزان
تَرازنیتَن= taraznitan تراز ـ معادل ـ هم سطح ـ هم ارز ـ هم وزن ـ میزان کردن
...
[مشاهده متن کامل]

تَرازنیشنیْه= taraznishnih تراز ـ معادل ـ هم سطح ـ هم ارز ـ میزان بودن
تَرازوک= tarazuk ـ 1ـ ترازو 2ـ نام برج هفتم ( میزان )
تَرازوگ= tarazug ( = ترازوک )
پسوند بکاررفته در ترازوگ با واژگانی همچون
تَروگ= tarug ( = تروک ) تر و تازه، جوان،
چاروگ= charug ( = چاروک )
و. . .
یکی می باشد. که با ستُرده شدن ( گ ) یا ( ک ) در گذر زمان به ترازو، ترادیسیده ( تبدیل ) شده است.

ترازو یک کلمه ی تورکی است. از تارتیجی. تارتماق. تاریزی ( ترازی )
ریشه ی واژه ی #ترازو #تراز ✅
این واژه از بن درمک یا دارماق به مفهوم عمق ایجاد کردن ( درو کردن - داغان کردن - چیدن - جدا کردن ) است
فعل اصلی این واژه دارتماق است
#دارتماق - #dartmaq : کشیدن - وزن کردن - در آوردن - جدا کردن - مکیدن - آرد کردن
...
[مشاهده متن کامل]

تورکجه فارسجا Daşqın s�zl�y�
♻️♻️
از مفهوم عمق درست کردن دریدن و پنجه زدن نسبت داده شده به فشار دادن و به معنی وزن کشیدن مورد استفاده واقع میشود. 🛑
از مفهوم دریدن به خورد کردن آسیاب کردن و از مفهوم درمک ( کشیدن گیاه یا هر چیزی به سمت خود ) به معنی مکیدن گفته شده.
ترازو
تارتیجی
تاریزی
حرف *ت* و *جی* برای راحتی تلفظ و جایگزینی ز در واژه
و به معنی وزن کش مورد استفاده واقع میشود
به صورت ترزی - #tərəzi در ترکی مورد استفاده واقع میشود.
این واژه به صورت ترازو وارد فارسی شده.
متن زیر را بخوانیم :
/لغت تراز به معنای همسطح هموزن balance از ریشه تر به معنای وزن کردن ساخته شده که آنرا در انگلستان tare و در ارمنستان տարա tara میخوانند و با واژگان ترازو ( وزن کننده ) و ترازمان ( تعادل ) همخانواده است. /
مشهود است که از طریق وسیله ی وزن کش که خصوصیت تعادل داشته به معنی تعادل سازی به صورت #تارازلاماق - #tarazlamaq مورد استفاده واقع شده. ⏺

قپان، قسطاس، میزان، معیار، عدالت، عدل
وسیله ای که وزن چیزی را می گیرد
ترازوی آسمان سنجی: اسطرلاب
در ترازوی آسمان سنجی
باز جستند سیم ده پنجی
( منجمان ) با اسطرلاب در آسمان به دنبال سیم ده پنجی ( بخت و طالع متوسط ) بودند .
هفت پیکر نظامی، تصحیح دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷ ، ص۴۴۰.
.
بالانس
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢١)

بپرس