تداوم

/tadAvom/

    continuance
    continuation
    continuity
    duration
    permanence
    persistence

فارسی به انگلیسی

تداوم بخشیدن
perpetuate

تداوم چیزی را به هم زدن
interrupt

پیشنهاد کاربران

تداوم. [ ت َ وُ ] ( ع مص ) انبوهی کردن کار بر کسی. ( تاج المصادر بیهقی ) . تدائم. رجوع به تدائم شود.
تداوم. [ ت َ وُ ] ( ع مص ) گرد برگشتن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . || تداوم مرغ در هوا؛ تحلیق آن. ( ذیل اقرب الموارد از الاساس ) .
منبع. لغت نامه دهخدا
تداوم: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است:
آستنیا āstanyā ( سغدی )
دنباله دار. همیشگی. استمرار
پایایی،
ماندگاری
دنباله داری
Continuity of activity : تداوم فعالیت
همیشگی
پیشرفت
از یادها نرفتن
دوام
مقاومت
مشمول
همبستگی
استمرار
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)