تدارک. [ ت َ رُ ] ( ع مص ) دررسیدن آخر ایشان اول ایشان را. تلاحق. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ) . یقال : تدارکوا؛ ای تلاحقوا. ( منتهی الارب ) . به همدیگر رسیدن. ( غیاث اللغات ) . ومنه قوله تعالی : حتی اذا ادّارکوا فیها جمیعاً. ( قرآن 38/7 ) . اصله تدارکوا، ادغمت التاء فی الدال و اجتلبت الهمزة لیبقی السکون. ( منتهی الارب ) . || قوله تعالی : بل ادّارک علمهم فی الاَّخرة. ( قرآن 66/27 ) ؛ یعنی بلکه به کمال رسید دانش آنها در آخرت. ( تفسیر ابوالفتوح رازی ) . در همین تفسیر در شرح آیه چنین آمده است : بعضی. . . گفتند �بَل ْ�بمعنی �اَم ْ� است و عرب هر یک از این دو کلمه بجای یکدیگر بنهند، کقوله : و ارسلناه الی ماءة الف او یزیدون ( قرآن 147/37 ) ؛ یعنی بل یزیدون. . . و معنی کلام آنست که بل متابع استفهامی است متضمن جحد یعنی لم یتدارک ، علم ایشان به آخرت متدارک شود و متتابع، و در آخرت بدانند آنچه امروز نمیدانند و مورد آیه ٔتهدید و وعید باشد و بر این قول ، ماضی بمعنی مستقبل بود. . . و بعضی دیگر گفتند: معنی �ادّارَک َ علمهم � آنست که علم ایشان مستوی شود در آخرت ، اگرچه امروز مختلف است علمهای ایشان ، بعضی شاک اند، و بعضی مقلدند. بر این قول ، لفظ علم مجاز باشد برای آنکه تقلید علم نباشد، و ملخص این قول آنست که آنچه ایشان علم می پندارند از شک و تقلید، اینجا مختلف است ، فردا متتابع ومتدارک شوند یعنی متفق شوند. . . || رسیدن چیزی به چیزی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) . || دررسیدن خاک نم باران ، خاک نم زمین را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) . || رساندن خدا به کسی رحمت خود را. ( اقرب الموارد ) ( المنجد ) . || طلب کردن و نگه داشتن مافات. ( اقرب الموارد ) . دریافتن چیزی که فوت شده باشد. ( غیاث اللغات ) . || دریافتن قوم. ( لسان العرب ) ( اقرب الموارد ) ( المنجد ) . دریافتن. ( زوزنی ) ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) . دریافتن و به دست آوردن. ( آنندراج ) . عین استدراک است. ( کشاف اصطلاحات الفنون ) : ... [مشاهده متن کامل]
تدارکتما عَبْساً و ذبیان َ بعدما تفانوا و دَقّوا بینهم عِطر مَنْشِم. زهیر ( از لسان العرب ) ( از اقرب الموارد ) . || رای خطا را به صواب جبران کردن. تدارَک َ الخطاءَ بالصواب ؛ اتبعه. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ) . چاره و تلافی و مرمت و تدبیر. ( ناظم الاطباء ) : وزیر چون پادشاه را تحریض نماید در کاری که برفق. . . تدارک پذیرد برهان حمق. . . خویش نموده باشد. ( کلیله و دمنه ) . مادام که سخن گفته نیامده است محل اختیار باقی است و پس از اظهار تدارک ممکن نگردد. هرچه به زرق. . . ساخته شود. . . دست تدارک از آن قاصر. . . باشد. ( کلیله و دمنه ) . و از حضرت بخارا حسام الدوله تاش را بازخواندند تا تلافی آن خلل و تدارک آن حال بکند. . . تا مهم آن طرف به آخر رساند و خللی که بتازگی حادث شده است تدارک کند و بادغیس و کنج رستاق بزیادت در اعتدال او فرمود. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران صص 77 - 78 ) . از سر هفوات و عثرات ما برخیزد و با سر عاطفت و رحمت آید تا بندگان سرگشته خدمت آیند و تقصیرهای گذشته را بخدمت پسندیده تدارک کنند. ( ایضاً ص 156 ) . فوایت ارواح را تدارک نباشد. ( ایضاً ص 369 ) . و به قوانین مملکت و امور رعیت اخلال لاحق شدی چنانک تدارک و تلافی آن محال بودی. ( جهانگشای جوینی ) . گفت استیلای مرض از آن گذشت که بواسطه معالجت تدارک آن توان نمود. ( جهانگشای جوینی ) . مصلحتی فوت شود که تدارک آن ممتنع بود. ( گلستان ) . بعد از مجازا طریق مدارا گرفتیم و سر به تدارک در قدم یکدیگر نهادیم و بوسه بر سر و روی هم دادیم. ( گلستان ) . منبع. لغت نامه دهخدا
تدارک = تیاری / اوژنگ
تهیه
شایدازریشه�دارا�به معنی داشتن باشد. دراین صورت تدارک رامی توان به معنی �دارامندکردن�درنظرگرفت.
آمودن واژه ی �آمودن�ا که با �آماده کردن� و �آمایش� همریشه است را می توان بجای �فراهم کردن�، �تدارک دیدن�، �آماده کردن� و کارواژه های دیگری چون آن ها که آمیخته هایی از کارواژه ی اصلی و کارواژه ی کمکی هستند، بکار برد؛ هم زیباست و هم کاربرد آن ساده است. ... [مشاهده متن کامل]
ب. الف. بزرگمهر ۲۴ شهریور ماه ۱۳۹۳ https://www. behzadbozorgmehr. com/2014/09/blog - post_27. html