تداخل

/tadAxol/

    cross talk
    eating between meals
    eating piecemeal
    interference

فارسی به انگلیسی

تداخل کردن زمان
overlap

تداخل کردن قلمرو
overlap

پیشنهاد کاربران

استرس = دلشوره / شورتاب
هیجان / شوق = ذوق / شور
مهیج = پُرتاب / پُرشور
تهیج =اَنتِریک ( انتر ایک = اندر یک => به چیزی وارد شدن که ناشی از تهیج در خود و دیگریست ) یا انگتاب ( انگ تاب ) = انگ = تجمیع تابانیدن / تپانیدن / تپیدن / تپش => تجمیع تپش و هیجان = تهیج
...
[مشاهده متن کامل]

مشوق = شورافکن
تشویق = ذوقتاب = ذوق و انگیزه را تاباندن / تپاندن
مشوق = ذوقافکن
اشتیاق = انگیزه / دلتاب / ذوق
مداخله = هِشته ( از هَشت به چمار وارد شدن و هشتی آمده )
تداخل = تَنِش / هَشتریک
انگ = تهمت / اتهام
تجمیع = انگال ( انگ گال ) = انگ ( جمع ) گال ( عمیق ) ( گال با گول ( عمق فکری ) / چال ( عمق خاکی ) یکی میباشد و به چم عمق و عمیق است )

درهمرَوی، درهم روی،
درهم نهشت،
نِهِشتن به چم نهادن، گذاشتن، نشستن است و "درهم نهشت" = درهم گذاشتن، درهم رفتن = تداخل
با بکارگیری چندین باره ی نوواژگان و برابرواژگان، چشمها و گوشها و مغزها به آنها خو می گیرد.
درهم کنش - درهم روش
تداخل= خلیدن، خلید، خلیده، خل. نام کارواژه اش هشت خلش
تداخل=پژولیدن، پژولید، پژولیده، پژول. نام کارواژه اش پژولش
تداخل: درهم شدن.
متداخل: درهم شده.
تداخل اجزاء: درهم شدن پاره ها.
درهم آمیختگی
واکاوی کارواژه یِ ( آشُفتَن ) :آ - شُف ( شوف ) - تَن
1 - ( آ ) :پیشوند بمانندِ کارواژه هایِ آراستن، آمودن و. . . ( شاید در آینده بیشتر از پیشوندها بگویم که از هرچیز دیگری ارزشمندتر است ) .
2 - کارواژه یِ شُفتن ( یا شوفتن ) با بُن کنونیِ شُب ( یا شوب ) :
...
[مشاهده متن کامل]

دگرگونیِ آواییِ ( ف/ب ) هنگامِ ترادیسش به بُن کنونی در کارواژه هایی همچون :
خفتن/خواب، روفتن/روب، کوفتن/کوب و. . . نیز دیده می شود.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پیشنهاد واژه:
از همین کارواژه شُفتن به همراه پیشوندهای دیگر می توان نوکارواژگانی پدید آورد. برای نمونه، برای واژه ( تداخل ) در زمینه یِ فیزیک یا دیگر دانش ها، می توان از کارواژه ( شُفتن ) به همراهِ پیشوندِ ( دَر ) یا پیشوند ترکیبیِ ( دَرهم ) بهره برد.
از کارواژه هایِ ( درشُفتن ، درهمشُفتن ) خواهیم داشت:
تداخل: دَرشُفتگی، درهمشُفتگی
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
1 - واژگانِ ( دَرشُفتگی، درهمشُفتگی ) برابرِ واژه یِ آلمانیِ ( Stoerung ) به چمِ ( تداخل بویژه در امواج و. . . ) است.
2 - واژه ( ژولِش ) را برابر ( interference ) دانسته اند که از کارواژه ژولیدن است. یا اندرژولش یا درهمشدگی. ژولش را پژولش نیز می گویند.
3 - همپوشانی برابر پارسیِ واژه یِ ( overlap ) است.
این واژگان را باید از یکدیگر متمایز ساخت. همگیِ واژگانِ بالا در منطقِ کوانتومی بکار می روند.

به فارسی:
( در هم سپوزی )
از سپوختن، سپوزیدن. فرو رفتن ، خلیدن، در هم فرو رفتن
با سپاس از دیدگاههای زیبای پارسی دوستان گرانسنگ :
همان گونه که بیامرز دهخدا در واژه نامه خود آورده چم درهم شدن همان برابر درست واژه بالا است!
اکنون به واژه بریتانیایی Interference بپردازیم:
آریانپور:دخالت ، مداخله ، فضولى ، دست درازى، انگلک
...
[مشاهده متن کامل]

اگر تنها واژه تازی تداخل را به کار ببریم درونمایه سخن را می رساند و به چم چیزی یا کاری در کار یا چیز دیگر بهره ای داشته یا بهره برداری را بخش کند. خوب تا کنون فروبستگی نمی ینیم. ولی اگر بخواهیم
به این نمونه ها بنگرید:1 - گیاهان هرز با تداخل در کارایی گیاهان دیگر . . . . . 2 - تداخل زیمایه ( آنزیم ) ها در یاخته به . . . . انجامیده است.
درهر دو نمونه اگر بنگاریم دست اندازی واژه ای آخال ( حشو ) نادرست است چون جاندار نیست. پس در اینجا باید به دنبال واژه ای دیگر گشت. ما دراینجا باز واژه ایاز زبان شیرین پارسی ساخته ایم: به دو واژه میان و تازش ( تاز )
معین: میان
[ په . ] ( اِ. ) 1 - وسط . 2 - کمر. 3 - درون ، داخل . 4 - بین
دهخدا: تازش
تازش . [ زِ ] ( اِمص ) قطره زدن . ( برهان ) ( آنندراج ) ( انجمن آرا ) .
◄ تاختن و تک و پوی کردن باشد. ( برهان ) ( آنندراج ) ( انجمن آرا ) . دویدن . ( غیاث اللغات ) . اسم مصدر تازیدن است . ( فرهنگ نظام ) . محمدمعین در حاشیه ٔ برهان آرد: پهلوی �تاچشن � از تاز ش ( اسم مصدر ) :
کُه اندام و مَه تازش و چرخ گرد
زمین کوب ودریابر و ره نورد.
اسدی ( از فرهنگ نظام ) .
اکنون با آمیختن این دو واژه واژگان میان تاز یا میان تازنده ( تداخلگر ) و میان تازی که همان تداخل است ساخته می شو که می تواندبه کار رود.
گرچه برای واژه تازی فضول هم می شود به کار بست.
چو ایران نباشد تن من مباد!

درهم رفتگی/ درهم فرورفتگی/ درهم تنیدگی/ تنیدگی/هم پوشانی/
interference
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس