تخمین زدن


    divine
    estimate
    evaluate
    guess
    judge
    to estimating (roughly)

مترادف ها

account (فعل)
حساب کردن، شمردن، محاسبه نمودن، حساب پس دادن، دانستن، مسئول بودن، ذکر علت کردن، دلیل موجه اقامه کردن، تخمین زدن، نقل کردن

compute (فعل)
حساب کردن، تخمین زدن، محاسبه کردن

estimate (فعل)
تخمین زدن، سنجیدن، بر اورد کردن

appraise (فعل)
تخمین زدن، ارزیابی کردن، دید زدن، تقویم کردن

guesstimate (فعل)
تخمین زدن، حدس زدن

foreshow (فعل)
تخمین زدن، پیش بینی کردن، از پیش نشان دادن

guess (فعل)
تخمین زدن، فرض کردن، حدس زدن، خیال کردن

پیشنهاد کاربران

ورانداز
تخمین زدن یا به پارسی، برآورد کردن به معنای � محاسبه تقریبی مقدار، عدد و یا میزان یک کمیت و یا قضاوت درباره آن � است.
نمونه: وسعت/مساحت این زمین را تخمین بزنید.
به پارسی بنیادی: پهنای این زمین را برآورد کنید.
براورد. . . . حدس زدن. . . . احتمال دادن. . .
تخمین کردن ، دید زدن
reckon

بپرس