دهخدا نوشته تخمین از خمانا در فارسی به معنی رقیب آمده است. ولی برابر فارسی ان می تواند موارد زیر باشد:
اَندَز
برآورد
تخمین: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
برآورد ( دری )
قِرسان ( کردی ) ( فرهنگ هه ژیر چاپ دهوک عراق )
"گمانش. چینش. یابش":تخمین، گمانش مانند گمانه زنی. چینش به مانند قیاس. و یابش چونان حدس.
بر آورد ، بر انداز، تقریب
حمید رضا مشایخی - اصفهان
تُخم یا تَخم ؛ مرتبط با کلمه ی تخمین، که حرف ( خ ) در این کلمه از زاویه ی قوانین ایجاد کلمات قابل تبدیل به حرف ( ک ) و ( ق ) می باشد. بر همین مبنا در راسته و جریان ایجاد مفاهیم کلمات، این کلمه از یک جهت مرتبط با کلمه ی مکان و کمان و کمین می باشد. و از جهتی دیگر مرتبط با کلمه ی قطب و قاطبه می باشد یعنی یک فضای بسته یعنی سر و ته یک چیز یا دو چیز به هم رسیدن. اصطلاح تخمین زدن نیز با توجه به سخن خود کلمه به مفهوم امکان سنجی مفهوم می رساند. یا اگر به یک صورت انطباقی دیگر این مسئله را تفسیر کنیم یعنی یک مقوله یا یک مبحث و یک مسئله ای را به صورت کوانتیته و کونتریک و قابل شمارش و محاسبه بررسی کردن مفهوم می رساند.
... [مشاهده متن کامل]
اصطلاح اَخم و تَخم که در مکالمات عامیانه استفاده می شود حالتی که چهره درهم جمع می شود و ابروها به هم می رسند.
موازات مفهومی غیرانطباقی این کلمه کلماتی از قبیل عقد و گره و بسته هست.
اگر هم از قانون چرخش حروف در غالب کلمه برای ایجاد مفاهیم در ابعاد کاربردی مختلف به این کلمه نگاه کنیم کلمه ی ختم و خاتمه و قطب و قاطبه به مفهوم بسته شدن چیزی قابل روئیت هست.
اگر هم از زاویه تغییر شکل حروف در غالب کلمه که باعث ایجاد لهجه ها و زبان ها شده است نگاه کنیم حرف خ ق و حرف م ب با توجه به محل نزدیکی صدور آوای آنها از ابزارهای دهان جهت رفتن مفهوم به یک سمت مفهومی مستقل دیگر قابل تبدیل به هم هستند. و به کلماتی از قبیل قطب قاطبه و بخت و ختبه و غیره خواهیم رسید. هرچند که حرف ت در کلمه تخم، باب گشایش و ورود به اصل کلمه یعنی خم می باشد کلمه خم هم عمل ایجاد خمیدگی در این کلمه فلسفه پیدایشش را بهتر نمایان می کند.
اگر هم از زاویه ی ذات این سه حرف در کلمه تخم نگاه کنیم زیباتر هم می شود. یعنی مدل صدور آوای حرف ت نزدیک ترین حالت به خارج شدن آوا به بیرون از دهان هست و حرف خ که از مرکز دهان ابراز وجود می کند و نهایتا حرف م که لب ها کلمه را می بندد یا کلمه را باز نموده و گشایشی در ایجاد مفهوم می کند. مثلاً اگر به جای حرف ت در تخم حرف ش بود و کلمه شخم ایجاد می شد در اینجا تفاوت ذات حرف ت و حرف ش در این هست که در عمل شخم زدن صدای پخش زیادی با حجم زیاد ایجاد می شود ولی در حرف ت آوا به صورت تک ضربی و ناگهانی و مدت کوتاه تری انجام می شود که این آوا با عمل شکستن به لحاظ مدت زمان صدا همخوانی دارد
اگر هم از زاویه حروف مُصَوِّت که باعث به جریان انداختن حروف صامت در دهان می شود نگاه کنیم در زوایای بسیار پهن تری مفاهیم ایجاد می شود.
مطلب تحلیل شده ی فوق، فلسفه ی ایجاد و پیدایش و توضیح شرایط فیزیکی کلمه ی تخم را منطبق بر واقیعت هستی این موجود زنده تحت عنوان تخم برای ما روشن کرد.
درک بهتر و دقیقتر مفهوم کلمه ی تخم برمبنای قانون و قواعد ایجاد کلمات مرتبط با کلمه ی دخمه در متن زیر تحلیل و تبیین شده است ؛
در قانون قلب ها دو حرف ( د ت ) به دلیل محل و نقطه ی مشترک صدور آوا از ابزارهای ایجاد کلام واقع شده در دهان قابل تبدیل و منقلب شدن به سمت همدیگر در ساختمان کلمات جهت ایجاد کاربری های مختلف در موقعیت های کاربردی مختلف می باشند.
دُخمَر ؛ اصطلاح دخمر شدن گیاهان و بوته ها یعنی گیاه و بوته به مرحله ی تخمه دار شدن و تخم ریزی و بذرپاشی رسیده باشد.
دُخمره ؛ اصطلاح دُخمره کردن زمین یعنی بذر پاشی و کاشتن غلات و دانه ها در زمین و باردار کردن زمین و خاک.
زمین دخمره شده یعنی زمین بذرپاشی شده و باردار شده.
دخمه بان ؛ نگهبان دخمه دان
دَخْمه ؛ محل نگهداری دانه ها و غلات با ریخت دیگر آن تَخمه
مرتبط با کلمه ی تُخم و تُخمه
کلمه ی دخمه با کاربری محل نگهداری دانه ها و غلات در شعر فردوسی به وفور گفته شده است
چو پردخت از آن دخمه ارجمند
ز بیرون بزد دارهای بلند.
که این دخمه پر لاله باغ تو باد
کفن دشت شادی وراغ تو باد.
پر از نور ایزد ببد دخمه ها
وز آلودگی پاک شد تخمه ها.
دقیقی
گر بگویم شمه ای زان زخمه ها
جانها سر بَرزَنَد از دخمه ها.
مولوی
هر که را رهبری کلاغ کند
بیگمان دل به دخمه داغ کند .
عنصری
از آنجایی که محل نگهداری دانه ها و غلات باید برای جلوگیری از فساد و جوانه زدن دانه ها در جای خشک و سرد و خنک باشد بر همین مبنا از این مکان استفاده های دیگری هم می شده است .
این نکته هم لازم به ذکر است که هوشمندترین موجدات زنده در طبیعت همین تخمه ها و دانه ها هستند چون علاوه بر اینکه تخم ها به عنوان یک موجودات جان دار حامل و وارث خصوصیات ژنتیک نسل های خودشان می باشند در دما و شرایط خاصی شروع به رشد و نمو می کنند نمونه عینی این مطلب در بیضه ی مردان قابل مشاهده است که در هوای سرد بیضه ها برای مراقبت از خودشان ، خودشان را جمع می کنند تا از دمای بدن استفاده کنند و در هنگام هوای گرم برای خنک شدن خودشان با آویزان شدن و دور شدن از منطقه ی گرم بدن، خودشان را خنک می کنند.
یک اصطلاح رایجی هم در این خصوص تحت عنوان تخمی کار کردن وجود دارد که متأسفانه به دلیل عدم آگاهی در مورد اصل این کار به معنی بی فکر و بی خیال کار کردن برداشت شده است در صورتی که تخمی کار کردن یعنی هوشمندانه کار کردن.
ریشه یابی واژه "تخمین" در زبان فارسی
واژه "تخمین" ( takhmin ) در زبان فارسی ریشه ای کهن دارد و به دوران باستان ایران باز می گردد. این واژه در طول تاریخ دستخوش تغییرات آوایی و معنایی شده است و امروزه کاربردهای گسترده ای در زبان فارسی دارد.
... [مشاهده متن کامل]
ریشه یابی:
ریشه اولیه:
قدیمی ترین ریشه واژه "تخمین" را می توان در زبان پارسی باستان یافت. در این زبان، واژه "تَخْمَیَنَهَ" ( taxmaina ) به معنای "حدس زدن" یا "برآورد کردن" وجود داشت. این واژه از دو بخش تشکیل شده بود:
* **"تَخْمَ"** ( taxma ) : به معنای "حدس زدن" یا "برآورد کردن"
* **" - یَنَهَ"** ( - aina ) : پسوند مصدر
تغییرات در دوره میانه:
در زبان پارسی میانه، واژه "تَخْمَیْن" ( taxmīn ) از واژه پارسی باستان "تَخْمَیَنَهَ"** ( taxmaina ) مشتق شد. در این دوره، صدای " - َیْن" ( - ain ) به " - ِین" ( - īn ) تغییر یافت.
تحولات در دوره نو:
در زبان فارسی نو، واژه "تَخْمَیْن" ( taxmīn ) به "تخمین" ( takhmin ) تبدیل شد. در این دوره، صدای " - ِین" ( - īn ) به " - ین" ( - in ) تغییر یافت و همچنین حرف "ت" ( t ) در ابتدای کلمه به "ت" ( t ) تبدیل شد.
معانی و کاربردها:
واژه "تخمین" در زبان فارسی معانی و کاربردهای مختلفی دارد، از جمله:
در ریاضیات: در ریاضیات، تخمین به معنای یافتن تقریبی مقدار یک عدد یا کمیت است. برای مثال، می توان گفت "تخمین می زنم که مساحت این زمین حدود 1000 متر مربع باشد" ( takhmīn mizanam ke masāḥat - e in zamīn howdoud 1000 metr morabʿ bāshad ) .
در علوم تجربی: در علوم تجربی، تخمین به معنای یافتن تقریبی مقدار یک کمیت فیزیکی یا شیمیایی است. برای مثال، می توان گفت "تخمین می زنم که دمای هوا امروز حدود 25 درجه سانتیگراد باشد" ( takhmīn mizanam ke damā - ye havā emrūz howdoud 25 darajeh sāntīgrād bāshad ) .
در زندگی روزمره: در زندگی روزمره، تخمین به معنای یافتن تقریبی مقدار چیزی است که به طور دقیق اندازه گیری نشده است. برای مثال، می توان گفت "تخمین می زنم که این کتاب حدود 200 صفحه باشد" ( takhmīn mizanam ke in ketāb howdoud 200 safheh bāshad ) .
واژه های جایگزین:
در زبان فارسی، واژه های دیگری نیز وجود دارند که می توانند در برخی موارد به جای "تخمین" به کار روند، از جمله:
حدس ( hadss ) : به معنای "حدس زدن" یا "فرض کردن" و اغلب برای مواردی به کار می رود که اطلاعات کمتری در دسترس باشد.
برآورد ( barāvard ) : به معنای "محاسبه تقریبی" یا "تخمین دقیق تر" و اغلب برای مواردی به کار می رود که نیاز به محاسبات بیشتری باشد.
ارزیابی ( arzhyābī ) : به معنای "ارزیابی" یا "سنجش" و اغلب برای مواردی به کار می رود که نیاز به بررسی دقیق تر و تحلیل باشد.
سنجش ( sanjash ) : به معنای "اندازه گیری" یا "سنجش" و اغلب برای مواردی به کار می رود که نیاز به اندازه گیری دقیق باشد.
انتخاب واژه مناسب به معنای مورد نظر و لحن جمله بستگی دارد.
نتیجه گیری:
واژه "تخمین" ( takhmin ) واژه ای با ریشه کهن در زبان فارسی است که در طول تاریخ دستخوش تغییرات آوایی و معنایی شده است. این واژه امروزه کاربردهای گسترده ای در زبان فارسی دارد و معادل های مختلف
برانداز
ارزیابی، برآورد، تقریب، تقویم، حدس، سنجش، فرض، ورانداز، گمانه، گمان
ارزیابی - برآورد - تقریب
ارزیابی. . . . . . سنجش. . . . . . گمانه زنیش
برآورد به گمان
گمان برآورد
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)