تخم

/toxm/

    germ
    kernel
    seed
    sperm
    testicle

فارسی به انگلیسی

تخم اردج
juniper - berry

تخم بادیان
aniseed

تخم پاشی کردن
broadcast, inseminate

تخم پاشیدن
sow

تخم پنبه
cottonseed

تخم چشم
eyeball, eye - ball, globe of the eye

تخم چشم و اطراف ان
eye

تخم حرام
illegitim ate chid

تخم حشرات
nit

تخم دار
seedy

تخم ریختن
seed

تخم ریزی کردن
spawn

تخم زا
egg

تخم سگ ماهی
caviar(e), caviare

تخم شناسی
ovology

تخم گذاشتن مرغ
lay

تخم گیری کردن
breed

تخم ماهی
caviar, caviare, egg, roe

تخم مرغ
egg

تخم مرغ را همراه با پنیر و خرده نان پختن
shirr

مترادف ها

kernel (اسم)
هسته، دانه، شالوده، مغز، تخم، هسته اصلی، مغزهسته، خستو

seed (اسم)
دانه، تخم، سلاله، بذر، ذریه، تخم اوری، بازیکن سابقه دار

fry (اسم)
گروه، بریانی، تخم، تهییج، گوشت سرخ کرده، حیوان نوزاد

egg (اسم)
تخم، تخم مرغ

zygote (اسم)
تخم، تخم بارور، تخم گشنیده شده، سلول گشنیده شده یا لقاح شده

semen (اسم)
دانه، تخم، منی، نطفه

testicle (اسم)
تخم، بیضه، خصیه، خایه

testis (اسم)
گواهی، تخم، بیضه، خایه

zygotic (صفت)
تخم، تخم بارور، تخم گشنیده شده، سلول گشنیده شده یا لقاح شده

پیشنهاد کاربران

تخم واژه ای فارسی بوده که از واژه �تُهم�در زبان فارسی میانه و به معنای تبار گرفته شده است
این واژه در فارسی باستان به شکل �تَئوما� و در اوستا به شکل �توخمان� وجود داشته است .
این واژه در سانسکریت به شکل �توکا� و به معنای از یک قوم و نژاد وجود داشته است.
توخوم را از ریشه دوغماق و ترکی دانسته اند. توخوم ( دوغوم ) یعنی چیزی که اگر بکاری می زاید و دانه های زیادی به بار می آورد.
به بیضه هم خایَه گویند.
در زبان وزین کُردی کرمانشاهی تیوَم ( تۊەم ) گویند. به تخم مرغ، خا گویند.
واژه تخم
معادل ابجد 1040
تعداد حروف 3
تلفظ toxam
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [قدیمی][[پهلوی]]
مختصات ( تُ ) [ په . ] ( اِ. )
آواشناسی toxm
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع فرهنگ بزرگ سخن
فرهنگ لغت معین
معانی زیادی داره
تخم : تخم مرغ
تخم : تخم پرندگان
تخم: بیضه
تخم : تخمک ها
تخم : دانه
تخم : مغز آجیل
و. . . . . . .
سوزن به تخم خود فرو کردن و آخ گفتن
از ترسی بیهوده و بزرگنمایی شده بخود آسیب رساندن / هوچی بازی و نمایشِ �ننه من غریبم�، همراه با بزرگنمایی بر سر ترسی بی پایه با آماج کشاندن پای دیگران به ماجرای ساخته و پرداخته شده
...
[مشاهده متن کامل]

برگرفته از پی نوشتِ یادداشت در پیوند زیر:
https://www. behzadbozorgmehr. com/2022/05/blog - post_17. html

واژه ( تخم ) واژه ای پارسی است که در زبان اوستایی به دیسه یِ ( تَئوخمَن، تَخمَ ) و در پارسیِ باستان به دیسه یِ ( تَئوما ) و در زبان پارسی میانه - پهلوی به دیسه یِ ( تُهم، تُم، تُخم، تُهمَگ ( تخمَگ ) ) بوده است. بماند که واژگانی همچون توماسپَ ( تهماسپ ) ، توماسپَنَ و. . . نیز در اوستا آمده اند.
...
[مشاهده متن کامل]

پَسگشت ها ( references ) :
1 - رویه هایِ 608، 609 و 610 از نبیگِ ( فرهنگِ واژه های اوستا )
2 - رویه یِ 191 از نبیگِ ( فرهنگ ریشه های هندواروپاییِ زبانِ پارسی ) ( پسگشتهایِ دیگری نیز در این نبیگ آورده شده است. )
3 - رویه هایِ83 و 147 از نبیگِ ( فرهنگنامه کوچکِ پهلوی ) نوشته یِ ( دیوید مک کنزی )

تخمتخمتخمتخمتخم
تَخم: [عامیانه، اصطلاح] مهمل تَخم ( مانند اخم و تخم ) .
《تخم واژه ای فارسی است. 》
آقای باقری هم به خوبی اشاره کرد.
توخوماق ربطی به تخم ندارد و به معنی بافتن است. "خود واژه ی توخوماق در ترکی از دوختن فارسی گرفته شده " و ریشه ی فارسی دارد.
دوغماق هم که اصلا ربطی ندارد.
...
[مشاهده متن کامل]

تخم�؛تهم در اصل ( تا هم ) از ترکیب دو واژه ( تا ؛ هم ) درست شده ( تا ) به معنی مانند ؛ لنگه ؛شبیه و ( هم ) مخفف همان ورویهم یعنی ( لنگه همان ) است.
تخم: در پهلوی توهم tōhm و توم tom بوده است .
( ( چراگاه مردم بدان برفزود
پراگند پس تخم و کِشت و درود. ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 251. )
و واژه ای کاملا فارسی است.
با جعل و تحریف نمیشه کاری کرد باید چشمانتان را روی راستی و حقیقت باز کنید. البته از کسایی که تو روز روشن به کوردا میگفتن ترک، نمیشه چشم داشتی بیش از این داشت👍🏻

نخست اینکه اصل کلمه تخمه و تخمک است و به محصول نخستین اعضا تناسلی گفته میشود.
اصل کلمه به ریخت دو ماءک است به معنی دوآب کوچک
تخمک یا هسته لقاح شده از دو آب که از اعضای تناسلی نر و ماده ترشح میشود بوجود می آید.
تخم ؛تهم در اصل ( تا هم ) از ترکیب دو واژه ( تا ؛ هم ) درست شده ( تا ) به معنی مانند ؛ لنگه ؛شبیه و ( هم ) مخفف همان ورویهم یعنی ( لنگه همان ) است
تخم: در پهلوی توهم tōhm و توم tom بوده است .
( ( چراگاه مردم بدان برفزود
پراگند پس تخم و کِشت و درود. ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 251. )

[ ت ُ ] ( اِ ) دانه . ( برهان ) . تخم درخت و غله . ( فرهنگ رشیدی ) . تخم غله و درخت ، چون تخم کدو و تخم ریحان و تخم گل و تخم سنبل و امثال آن . ( آنندراج ) . دانه و بزر هر چیز. ( ناظم الاطباء ) . پهلوی «توهم » و «تم » ( بذر، تخم ) و «توخم » ، «توهم » شکل تلفظ شمال غربی از ایرانی باستان «تخمن » ، اوستایی «تخمن » و «توم » ، از پارسی باستان «تما» ، از «تهما» از «تخما» تلفظ جنوب غربی است . در ارمنی «تهم » ، در پازند «توخم » ، هندی باستان «توخمن » ، کردی «توم » ، وخی «تغم » ، سریکلی «تغم » ، یودغا «توغوم » . . . طبری «تیم » ( تخم ، بذر ) . . . ( حاشیه ٔ برهان چ معین ) . با لفظ کاشتن و افکندن و پریشان کردن و بر خاک افشاندن و ریختن و در خاک کردن و فروکردن و در زمین کردن . . . همه ٔ اینها به یک معنی مستعمل و با لفظ دمیدن و بالیدن و سبز شدن مشهور است . . . ( آنندراج ) :
...
[مشاهده متن کامل]

ندانم یک تن از [ جمع یا جمله ] خلایق
که در دل تخم مهر تو نکشته .
بوالمثل ( از صحاح الفرس ) .
کسی را کجا تخم یا چارپای
بهنگام ورزش نبودی بجای .
فردوسی .
اگر بودن ایدر دراز آیدت
به تخم گیاهان نیاز آیدت .

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس