discharge disembark dump evacuate land vacate vent ventilate void to evacuate to offload
فارسی به انگلیسی
تخلیه کردن بار
unload
تخلیه کردن روده و معده
defecate
مترادف ها
disembark(فعل)
پیاده شدن، پیاده کردن، از کشتی در اوردن، تخلیه کردن
vacate(فعل)
خالی کردن، تهی کردن، تخلیه کردن، تعطیل کردن
پیشنهاد کاربران
درود بر همگی: ) تهی بودن، تهی شدن: خُلُوّ. تهی کردن: تخلیه. تهی بودنش از چیزهای بیرونین: خُلُوُّهُ عن الأمور الخارجیّة. تهی شدن تن از چیزهای بیرونین: خلُوُّ الجسم عن الأمور الخارجیة، خلوُّ الجسم مع طبعه عن الامور الخارجیة. ... [مشاهده متن کامل]
تهی کردن تن از چیزهای بیرونین: تخلیة الجسم عن الأمور الخارجیة، تخلیة الجسم مع طبعه من الامور الخارجیّة. اگر تهی از چیزهای بیرونین بشود: لو خُلِّیَ و نفسَه من الامور الخارجیة، لو خُلِّیَ مع طبعه من الامور الخارجیّة. هنگامی که تهی از چیزهای بیرونین بشود: حین ما خُلِّیَ و نفسَه من الامور الخارجیة، اذا خُلِّیَ مع طبعه من الامور الخارجیّة. پارسی را پاس بداریم. . . پارسی توان واژه سازی بالایی دارد. . .
برابرپارسیِ واژه ( تخلیه کردن ) را می توان بدین شیوه یافت: 1 - از آنجایی که فرآیندِ "تخلیه" ، یک فرآیندِ "بیرون ریزی" یا "بیرون آوری" است، پیشوندِ ( آز /اوز/سِ/زِ/اُس ) که در زبانِ پارسی پیشوندهایی به چمِ "به بیرون" است، پیشنهاد می شود. چنانکه در زبانِ آلمانی نیز واژگانِ ( ausladen ) و ( ausraeumen ) به چمِ ( تخلیه کردن ) با پیشوندِ ( aus ) بکار می روند که با پیشوندهایِ پارسی بالا از یک ریشه می باشد. ... [مشاهده متن کامل]
نکته 1. 1:پیشوندِ ( آز ) مانندِ ( آزمودن ) ، پیشوندِ ( زِ ) مانندِ ( زدودن ) ، پیشوندِ ( سِ ) مانندِ ( سپُردن ) و . . . 2 - از آنجایی که واژگانِ ( تخلیه، تخلیه کردن ) با واژه ( بار ) هموَسته و مرتبط هستند و همچنین از آنجایی که ما کارواژه ای به نامِ ( انباشتن ) با بُن کنونیِ ( انبار ) داریم، پس می توان بازگشتیانه کارواژه زیر را ساخت: نکته 2. 1:پیش از آن باید درنگریست که کارواژه ( انباشتن ) از یک بخشِ پیشوندیِ ( ان ) به همراهِ کارواژه ( باشتن ) ساخته شده است که بُن کنونیِ ( باشتن ) ، ( بار ) می باشد. پیشنهاد واژه: ( آزباشتن یا آزباردن/اُسباشتن یا اُسباردن/سِباشتَن یا سِباردَن/زِباشتن یا زباردن ) پیشنهادِ خودم ( آزباشتن یا آزباردن ) هست بمانندِ ( آزمودن یا آزماییدن ) یا ( زِباردن ) ( باردن ) را می توان ( باریدن ) هم گفت. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .