تخطی کردن


    contravene
    encroach
    infringe
    offend
    overstep
    violate

فارسی به انگلیسی

تخطی کردن از
to offend against

تخطی کردن از حد چیزی
exceed

تخطی کردن از قانون
transgress

مترادف ها

impinge (فعل)
حمله کردن، تخطی کردن، تجاوز کردن

offend (فعل)
رنجاندن، دلخور کردن، اذیت کردن، تخطی کردن، صدمه زدن، متغیر کردن

contravene (فعل)
نقض کردن، تخلف کردن از، تخطی کردن

encroach (فعل)
تخطی کردن، دست درازی کردن، دست اندازی کردن، تجاوز کردن

trespass (فعل)
تخطی کردن، تجاوز کردن، تعدی کردن

پیشنهاد کاربران

پای از خط بیرون شدن ؛ از حد تجاوز کردن :
پای دلم برون نشد از خط مهر او
نی مهره امید من از ششدر سخاش.
خاقانی.
- پای از خط خود بیرون نهادن ؛ ازحد خویش تجاوز کردن. ( یادداشت بخط مؤلف ) .

بپرس