تحمیل

/tahmil/

    enforcement
    exaction
    imposition
    intrusion
    obtrusion
    strain
    tax
    trespass

فارسی به انگلیسی

تحمیل استخدام
featherbedding

تحمیل بسامدی
frequency modulation

تحمیل دامنهای
amplitude modulation

تحمیل سازی
infliction

تحمیل شرایط کردن
condition

تحمیل گر
obtrusive, pushy, compelling

تحمیل گری
pushiness

تحمیل مالیات
levy

تحمیل ناپذیر
impossible

تحمیل نکردن
spare

تحمیل کردن
compel, dictate, enforce, exact, impose, load, obtrude, saddle, superimpose, tax, thrust, stick, to impose

تحمیل کردن با زرنگی
foist

تحمیل کردن خود
intrude

تحمیل کردن درد و زحمت
inflict

تحمیل کردن شرایط
rack

تحمیل کردن ضربه
absorb

تحمیل کردن عقاید خود
intrude

مترادف ها

tax (اسم)
خراج، تحمیل، مالیات، باج، تقاضای سنگین

levy (اسم)
خراج، وضع مالیات، تحمیل، مالیات، مالیات بندی، وصول مالیات، باج گیری

force (اسم)
شدت، جبر، عده، بازو، شدت عمل، نفوذ، نیرو، زور، تحمیل، قوا، بردار نیرو، نیرومندی، رستی

imposition (اسم)
وضع، تکلیف، تحمیل، مالیات، باج

exaction (اسم)
مطالبه، تحمیل، اخاذی، مطالبه بزور

infliction (اسم)
تحمیل

protrusion (اسم)
تحمیل، پیش امدگی، پیش رفتگی، جلو افتادگی

پیشنهاد کاربران

دیکته
بارسازی
تحمیل : بار بر گردن نهادن ، بار بر دوش کسی گذاشتن ، کاری را بر عهده شخصی نهادن ، مالی را بر ذمه کسی گذاشتن ، به انجام کاری مکلف کردن، کسی را وادار به انجام کاری کردن ، کسی را به عملی متعهد و ملزم کردن
قالب کردن
هرآنچه که خارج از وجود ماست
تحمیل :پیغام ، پیغام دیکته شده .
( ( رسول بیامد و نامه ای قریب یک دسته کاغذ منصوری پیوسته و درهم پیچیده و مهر کرده پیش سلطان محمود نهاد و گفت: امیرالمؤمنین میگوید: نامۀ تو را برخواندم و تحمیل تو شنیدم و جواب تحمیل تو اینست که اندر این نامه نوشته است. ) )
...
[مشاهده متن کامل]

یوسفی ، غلامحسین ( 1372 ) ، گزیده قابوس نامه , عنصرالمعالی کیکاووس بن اسکندر ، ص 255 )

واژه تحمیل
معادل ابجد 488
تعداد حروف 5
تلفظ tahmil
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم مصدر ) [عربی]
مختصات ( تَ ) [ ع . ] ( مص م . )
آواشناسی tahmil
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع فرهنگ فارسی عمید
واژگان مترادف و متضاد
اجبار، زور، اِعمالِ فشار، اِعمال نظر
🇮🇷 واژه ی برنهاده: سربارش 🇮🇷
سربار،
تحمیل کردن = سربار کردن،
تحمیل شدن = سربار شدن،
آمریکا همیشه بر کشورهای مخالف با خودش، تحریمهایی را تحمیل می کند.
آمریکا همیشه بر کشورهای ناهمسو با خودش، راهبَستهایی را سربار می کند.
وادار کردن، مجبور کردن
‏بوردن/بوریدن = تحمل کردن، متحمل شدن، to bear
بورش = تحمل
بوراندن = تحمیل کردن
بورانش = تحمیل
بورانده = تحمیل شده
{بوردن/بوریدن را از روی burdan پارسیگ ساخته ام. burdan که در پارسی نو �بُردن� شده، در پارسیگ هم به چم حمل کردن است هم به چم تحمل کردن}
...
[مشاهده متن کامل]

بن مایه: فرهنگ کوچک پهلوی، مکنزی
‎#پارسی دوست
‎#پیشنهاد_شخصی

تحمیل
اجباری
دیکته کردن
《 پارسی را پاس بِداریم》
تَحمیل
واژه ای اَرَبی اَز ریشه یِ حَمَلَ دَر ریختارِ تَفعیل ست.
این ریختار بَرابَر با ساختِ کارواژه یِ واداری دَر پارسی وَ با نِشانه یِ پَس وَندِ - آندَن بازشِناختَنی ست، با مَتَلی این ناهَمسانی بیش تَر آشکار می شَوَد:
...
[مشاهده متن کامل]

تَعلیم = آموزانِش ( اَز کارپایه یِ آموزاندَن )
تَعَلُم = آموزِش ( اَز کارپایه یِ آموزیدَن یا آموختَن )
بَر هَمین رَوِشمَندی :
تَحمیل = بَرانِش ( اَز کارپایه یِ بَراندَن )
تَحَمُّل = بَرِش ( اَز کارپایه یِ بَریدَن یا بُردَن )

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس