تحقیق کردن


    examine
    inquire
    investigate
    study
    research
    to inquire
    to investigate

فارسی به انگلیسی

تحقیق کردن درباره صحت چیزی
verify

مترادف ها

question (فعل)
پرسیدن، پرسش کردن، تحقیق کردن، تردید کردن در

assay (فعل)
ازمایش کردن، سنجیدن، محک زدن، کوشش کردن، چشیدن، تحقیق کردن، ازمودن، عیارگیری کردن، عیار گرفتن، باز جویی کردن

inquire (فعل)
محقق کردن، پرسیدن، سوال کردن، جویا شدن، پرسش کردن، تحقیق کردن، باز جویی کردن، رسیدگی کردن، استنطاق کردن، امتحان کردن، پژوهیدن، تفتیش کردن

verify (فعل)
محقق کردن، تحقیق کردن، رسیدگی کردن، مقابله کردن، ممیزی کردن، بازبینی کردن، صحت و سقم امری را معلوم کردن

investigate (فعل)
تحقیق کردن، باز جویی کردن، رسیدگی کردن، بررسی کردن، پژوهیدن، تفتیش کردن، جستار کردن، وارسی کردن، استفسار کردن، اطلاعات مقدماتی بدست اوردن

interrogate (فعل)
تحقیق کردن، باز جویی کردن، استنطاق کردن

پیشنهاد کاربران

بپرس