تحقیر کردن


    abase
    affront
    belittle
    flout
    humiliate
    mock
    mortify
    revile
    scorn
    slur
    contemn
    to despise
    to belittle

فارسی به انگلیسی

تحقیر کردن کسی
downgrade

مترادف ها

humiliate (فعل)
پست کردن، خوار کردن، تحقیر کردن، اهانت کردن به، خشوع کردن

score (فعل)
حساب کردن، پرداختن، تحقیر کردن، علامت گذاردن، ثبت کردن، امتیاز گرفتن، به حساب آوردن، پوان اورد ن، با چوب خط حساب کردن

call down (فعل)
سرزنش کردن، ملامت کردن، تحقیر کردن

despise (فعل)
تحقیر کردن، خوار شمردن، حقیر شمردن، نفرت داشتن

cheapen (فعل)
تحقیر کردن، از قیمت کاستن، ارزان شدن، ناچیز شمردن

vilipend (فعل)
تحقیر کردن، ناچیز شمردن، پست شمردن

پیشنهاد کاربران

خوار داشتن. [ خوا / خا ت َ ] ( مص مرکب ) تحقیر کردن. بچیزی نشمردن. پست کردن. بچیزی نگرفتن. ( یادداشت بخط مؤلف ) . استخفاف. اذلال. ( منتهی الارب ) . تهاون. ( تاج المصادر بیهقی ) :
سپهدار کیخسرو آن خوارداشت
...
[مشاهده متن کامل]

خرد را بر اندیشه سالار داشت.
فردوسی.
بدو گفت کای ژنده پیل ژیان
ز نیرو همی خوار داری روان.
فردوسی.
التونتاش. . . نصیحت هایی راست کرده بود و ایشان سخن او را خوار داشته. ( تاریخ بیهقی ) .
هر آن شاه کاو خوار دارد شهی
شود زود از او تخت شاهی تهی.
اسدی.
گر نخواهی که ترا خوار وزبون دارد
برتراز قدرش و مقدارش مگذارش.
ناصرخسرو.
مرد را خوار چه دارد تن خوشخوارش
چون ترا خوار کند چون نکنی خوارش.
ناصرخسرو.
هشدار مدارید خوار کسی را
مرغان همه راحقیر مشمر.
ناصرخسرو.
برانش ز پیش ای خردمند ازیرا
که هشیار مرمست را خوار دارد.
ناصرخسرو.
حکم کردیم بر بنی اسرائیل که اگر ایشان فساد کنند در زمین و پیغمبران ما را خوار دارند. ( قصص الانبیاء ) . ملوک از سر گناهان درگذشتندی الا از کسی که فرمان را در وقت پیش نرفتی و خوار داشتی. ( نوروزنامه ) .
نقیبان را بفرمود آن جهاندار
ندارید اینچنین اندیشه را خوار.
نظامی.
همت از آنجا که نظرها کند
خوار مدارش که اثرها کند.
نظامی.
چه جرم دید خداوند سابق الانعام
که بنده در نظر خویش خوار میدارد.
سعدی.
من کانده تو کشیده باشم
اندوه زمانه خوار دارم.
سعدی.
|| قمع کردن. از بین بردن. ( یادداشت بخط مؤلف ) . || نرم گردانیدن. ( یادداشت بخط مؤلف ) .

Put sb down:to make sb feel stupid or unimportant
کسی رو تحقیر کردن یا کوچک کردن
I'm tired of him putting me down all the time
demean
جسارت به کسی
سرکوفت زدن و اذیت کردن
اعتدال

بپرس