تحسین

/tahsin/

    admiration
    acclaim
    acclamation
    compliment
    fuss
    praise
    applause

فارسی به انگلیسی

تحسین امیز
applausive, admiring, admiring

تحسین انگیز
admirable, impressive, splendid, raving, sublime

تحسین انگیز بودن
wow

تحسین بیش از حد
idolatry

تحسین زیاد و گسترده
furor

تحسین و تمجید
adulation

تحسین و تمجید کردن بسیار
extol

تحسین و تکریم
credit

تحسین کردن
admire, acclaim, praise, to admire, to applaud or praise

تحسین کننده
admirer, applauder

مترادف ها

acclaim (اسم)
تحسین

praise (اسم)
تحسین، ستایش، پرستش، نیایش، چاپلوسی، تعریف، تمجید، رجز، خوشامد گویی صمیمانه

admiration (اسم)
تحسین، شگفت، پسند، حیرت، تعجب

applause (اسم)
تحسین، تشویق و تمجید

acclamation (اسم)
تحسین، تحسین و شادی، احسنت، افرین، اخذ رای زبانی

پیشنهاد کاربران

تحسین. [ ت َ ] ( ع مص ) نیکو کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) . آراستن و نیکو کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) . || به نیکویی نسبت دادن کسی را. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . تعریف و تمجید و پسندگی و آفرین. ( ناظم الاطباء ) . نیکو شمردن و تعریف کردن. . . با لفظ کردن و نمودن استعمال میشود. ( فرهنگ نظام ) :
...
[مشاهده متن کامل]

ابر تخت زرینش بنشست شاه
به تحسین بر او لشکری و سپاه.
فردوسی.
لشکری که دلهای ایشان بشده بود و مرده ، به تحسین پادشاهانه همه را زنده و یکدل و یکدست کرد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 385 ) . و این سحرها که بیدپای برهمن کرده است در فراهم آوردن این مجموعات. . . از آن ظاهرتر است. . . در آن باب به تحسین و تزکیت حاجت افتد. ( کلیله و دمنه ) . و در تحسین سخن بزرجمهر مبالغت نمودند. ( کلیله و دمنه ) .
بنده خاقانی و نعت سر بالین رسول
تاش تحسین ز ملک در صف اعلی شنوند.
خاقانی.
نامه ز منقار مرغ بستد و برخواند
نعره تحسین ز خاص و عام برآمد.
خاقانی.
جمعی از اصحاب ابوعلی در تحسین این رای و تزیین این اندیشه و تصویب این حرکت مبالغت میکردند و در وی می دمیدند که دولت آل سامان به آخر رسیده است. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 118 ) . زبانها به تحسین عبارات و تزیین اشارات او روان گشت. ( ایضاً ص 367 ) .
سزاوار تصدیق و تحسین بود.
سعدی ( گلستان ) .
مشو غره بر حسن گفتار خویش
به تحسین نادان و پندار خویش.
سعدی ( گلستان ) .
بعین عنایت نظر کرده و تحسین بلیغ فرموده. ( گلستان ) .
در صورت و معنی که تو داری چه توان گفت
حسن تو ز تحسین تو بسته ست زبان را.
سعدی ( بدایع ) .
تا مرا عشق تو تعلیم سخن گفتن کرد
خلق را ورد زبان ، مدحت و تحسین من است.
حافظ.
تحسین. [ ت َ ] ( ع اِ ) ج ، تحاسین. نیکویی. ( از قطر المحیط ) ( اقرب الموارد ) . نیکویی و زیبائی. ( ناظم الاطباء ) .
تحسین. [ ت َ ] ( اِخ ) نام وی عبدالعظیم و از شعرای لاهور و از شاگردان شاه فقیراﷲ آفرین بوده. از اوست :
تحسین ، بهار آن گل خورشیدرو ببین
تا وانشد نقاب رخ او سحر نشد.
( از صبح گلشن ) .
تحسین. [ ت َ ] ( اِخ ) پانی پتی حافظ قرآن قاضی عبدالرحمن و از اولاد قاضی ثنأاﷲ پانی پتی بود. وی در شاه جهان آبادهند به تحصیل پرداخت و مردی درستکار و پاکدامن بود و شاعری را نزد اسداﷲخان غالب دهلوی آموخت و در سال 1294 هَ. ق. به بیماری ذات الریه درگذشت. از اوست
منبع. لغت نامه دهخدا

منبع. عکس فرهنگ ریشه واژگان فارسی دکتر علی نورایی
تحسینتحسینتحسینتحسین
کلمه تحسین در جدول=په میشود در جدول ارمان عابد رشت
تحسین: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است:
آپرین āprin ( سغدی ) .
تحسین برانگیز=ستودنی
مج گویی= تحسین
تشویق
آفرین
افرین گفتن - مرحبا - تحسین کردن

افرین گفتن
بریکلا
مرحبا
هزار افرین
تعریف کردن از کسی
ستودن ، تمجید کردن 👷🏻‍♀️
تعریف کردن. افرین گفتن. ترغیب کردن
مریزاد - به به - شادباش - شادزی
شادباش
یعنی آفرین و اسم دختر هم هست
تشویق کردن
افرین ، باریکلا ، مرحبا، تعریف،
افرین گفتن - باریکلا
مرحبا

تمجید و ستایش
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)