تحدید. [ ت َ ] ( ع مص ) حد چیزی پدید کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( منتهی الارب ) ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ نظام ) . تحدید خانه و زمین ؛حدود آنرا تعیین کردن. ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ) . حدهای چیزی پدید کردن. ( زوزنی ) :
... [مشاهده متن کامل]
چو در تحدید جنبش را همی فعل و مکان گویی
و یا گردید از حالی به حالی دون یا والا.
ناصرخسرو.
|| تیز کردن کارد را بسنگ یا بسوهان. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) . تیز کردن کارد. ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ) . تیز کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ) ( فرهنگ نظام ) . || قصد کردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ) . || تیز نگریستن بر کسی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) . || تحدید فلان بر کسی ؛ غضب کردن بر وی. ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ) . || به دیر برآمدن زراعت بجهت درنگی باران. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ) .
منبع. لغت نامه دهخدا
تیز کردن، ( تحدید بواتر ) ( نفثة المصدور ص ۱۸ )
تحدید در حقوق مدنی که به شرط تحدید شناخته میشود به معنی مصونیت و محدود کردن است
خط زمینی را معین کردن ؛ حدود زمین را معین کردن.
برابر و همسنگ درخور این واژه :
مرزبندی
کرانبندی
محدودکردن
این واژه از ریشه حد گرفته شده و به معنی تعیین حد کردن است؛ و واژه ی حد نیز از اوستایی هیتَ ساخته شده است. پارسی جایگزین تحدید، هیتَن می باشد ( هیت= حد از اوستایی هیتَ + پسوند مصدری ن )