تجهیزات


    mobilizations
    equipment
    fitment
    habiliments
    materiel
    matriel
    paraphernalia
    rig
    store
    supplies

فارسی به انگلیسی

تجهیزات دادن
stake

تجهیزات سرباز
accouterments, accoutrements

تجهیزات نظامی
ammunition

تجهیزات و لوازم
furnishings

مترادف ها

equipment (اسم)
ساز، ساز و برگ، تجهیزات

rig (اسم)
لوازم، اسباب، جامه، لباس، تجهیزات، وضع حاضر، دگل ارایی

materiel (اسم)
ساز، ساز و برگ، تجهیزات، تکنیک، قسمت مادی یا مکانیکی هنر

پیشنهاد کاربران

Fully equipped
A fully equipped spa یه سالن زیبایی فول امکانات
افزاره ها، افزارِگان
افزاره ها
تَجهیزات: سازوبرگ، دستگاەها، ابزارها، افزارها، کالاها
اصل کلمه تجهیز است . . و مفرد آن جهز است . . و آنچه در معنا می آید . . آماده شدن ابزار، آماده سازی ابزار، آماده سازی ساز و برگ و همچنین دستگاه بکار می رود مانند تجهیزات تنفسی = دستگاه های تنفسی
ابزارها، دستگاهها
ساز و برگ
سور و سات

بپرس