تجمع

/tajammo~/

    accumulation
    agglomeration
    aggregation
    assembly
    confluence
    gathering

فارسی به انگلیسی

تجمع خون
hyperemia

تجمع کردن
flock

مترادف ها

association (اسم)
اتحاد، پیوستگی، وابستگی، تجمع، امیزش، انجمن، مشارکت، شرکت، تداعی معانی، ائتلاف

aggregation (اسم)
توده، تراکم، انبوه، تجمع، اجتماع، گرد امدگی

پیشنهاد کاربران

حضور . مقابل تفرقه و تشتت. مقابل بر رفت :
حضورش پریشان شد و کار زشت
سفر کرد و برطاق مسجد نوشت.
سعدی.
می ترسم از خرابی ایمان که میبرد
محراب ابروی تو حضور از نماز من.
حافظ.
buildup
افزایش
در زبان اوستایی واژه *یم yam به مانای رویهم گذاشتن است که امروزه جم خوانده میشود ( مانند yakar که امروزه جگر خوانده میشود ) و ارب آنرا جمع مینویسد. بنابراین واژگان تجمع، مجتمع، اجتماع و. . . جعلی هستند.
...
[مشاهده متن کامل]

در زبان اوستایی واژه *yǝ̄ma به شکل جم در واژه جمشید ( دارای نور دوگانه ) و به مانای دوقلو دوگانه به کار رفته است.

*پیرس:
Indo - European etymology: Compiled by Sergei Nikolayev on the basis of A. Walde and J. Pokorny's dictionary

بپرس