نمایان شدن
نمود. [ ن ُ / ن ِ ] ( مص مرخم ، اِمص ، اِ ) نمایش. ( ناظم الاطباء ) . ظهور. ( یادداشت مؤلف ) . تجلی. جلوه. اسم مصدر است از نمودن :
اگرچه هیچ چیزی را نهی قایم به ذات خود
پس آمد نفس وحدت را نمود مثل در الاّ.
... [مشاهده متن کامل]
ناصرخسرو.
از خشم و عنف او دو نشانه است روز و شب
وز مهر و کین او دو نمود است نور و نار.
مسعودسعد.
نمودش گر نمود آسمان است
تفکرها تضرع های جان است.
نظامی.
پیدا شدن، آشکار شدن
expression
تجلی یعنی پیدایی_ پیدا شدن _آشکار شدن
🌹🌹🌹
هم خانواده
هم خوانواده
پیدا شدن
جاوه
چرا تجلی ریشش ( ج ، ل ، و ) هست؟ ( و ) از کجا اومده؟
آشکار شدن ، پیدایی
آشکار شدن
تجلی
پیدا، آشکار ، نمایان و . . . .
زیبایی جلا پیداکردن آ شکار شدن جلوه
پیدایی
تجلی به معنای پیدا شدن است
ظهور غیب بر چشم دل
نمود
به باور من، جز واژه ی �نمود�، هیچکدام از آن دیگر واژه های یاد شده در بالا، برابر پارسی واژه ی �تَجَلّی� نیستند.
جلوه گری درمعنویت انسانی
جلوه گری درنهاد انسانی
پیدا شده
نمایان
تجلّی ، اصطلاحی مهم در تصوف و عرفان . تجلی در لغت به معنای آشکار شدن و جلوه کردن و تابش و نمایش است ( زوزنی ، ص 833؛ ابن منظور؛ طریحی ، ذیل «جلا»؛ برای بحث لغوی منحصر به فردی در بارة این واژه رجوع کنید به مستملی ، ج 4، ص 1547ـ 1548 ) . در گفتار عارفان اصطلاح «ظهور» نیز گاه مترادف با اصطلاح تجلی به کار رفته است ( عبدالرزاق کاشی ، 1416، ج 1، ص 300ـ301؛ سجادی ، ص 563 ) . در عرفان اسلامی تجلی به دو معنای سلوکی و متافیزیکی ( وجودشناختی ) آمده است . در معنای اول تجلی عبارت است از آشکار شدن ذات و صفات و افعال حق تعالی بر ضمیر سالک ، اما در معنای دوم ، عالَمِ هستی تجلی حق تعالی است بر خویش . این دو معنا با حدیث قدسی «کنتُ کنزاً مخفیاً فَاَحبَبْتُ اَن اُعرَف فَخَلَقْتُ الخَلقَ لِکی اُعرف » که در سخنان عارفان بارها آمده است ، ارتباط نزدیکی دارد ( کلاباذی ، ص 122؛ علاءالدولة سمنانی ، ص 13، 194؛ نیز رجوع کنید بهمولوی ، ج 1، دفتر اول ، ص 177، ابیات 2862ـ2863 ) .
... [مشاهده متن کامل]
سابقة اصطلاح تجلی به کاربرد آن در قرآن کریم و برخی احادیث بازمی گردد. آیة 143 سورة اعراف ، تجلی خداوند را بر حضرت موسی علیه السلام و کوه طور بیان می کند ( برای تفسیر عرفانیِ این واقعه رجوع کنید بهمستملی ، ج 4، ص 1565، 1567؛ میبدی ، ج 3، ص 723ـ726؛ لاهیجی ، ص 154 ) . در حدیثی از امام صادق آمده که خداوند در کلام خویش بر انسانها تجلی کرده است ، اما ایشان نمی بینند ( رجوع کنید بهابن ابی جمهور، ج 4، ص 116 ) . همچنین بنا به حدیثی که در اکثر منابع عرفانی نقل شده است ، اگر خداوند بر چیزی تجلی کند آن چیز در برابر خدا خاشع می شود ( رجوع کنید به ابن ماجه ، ج 1، ص 401، ش 1262؛ قشیری ، ص 116؛ عزالدین کاشانی ، ص 131 ) . ظاهراً آنچه در این دو حدیث آمده مضمون آیة 21 سورة حشر است که بنا بر آن ، اگر خداوند قرآن را بر کوهی فرو می فرستاد، آن کوه از بیم خدا خاشع و از هم پاشیده می شد. این نکات در مجموع از پیوند نزدیک میان سه مفهوم وحی ( به معنای کلام خدا ) و تجلی و خشیت حکایت می کند.
معنای سلوکی . تجلی در این معنی ، منشأ احوال و مقامات عرفانی است و اصولاً سلوک که آغاز آن ارادت ( مرید شدن ) است ، از تجلی ارادت حق نشئت می گیرد و درد طلب در مرید بیدار می شود. نهایت سلوک نیز که فنا و بقاست ، به تجلی ذاتی ختم می گردد. به نظر عرفا، زهد و ریاضت و حتی سماع سالک برای تجلی است و کوشش و تحقیق * ( تکلف سالک برای دریافت حقیقت ) با تجلی به ثمر می رسد. تا تجلی نباشد، انس و تعلق به دنیا از دل زدوده نمی شود. حصول معرفت و کشف اسرار و حتی رسیدن به مقام نبوت و ولایت ، همه موقوف به نزول تجلیات ربانی است ( هجویری ، ص 492؛ سنایی ، ص 69؛ عطار، 1368ش ، ص 5، بیت 5؛ ابن عربی ، فتوحات ، چاپ قاهره ، ج 2، ص 375، ج 3، ص 80، ج 8، ص 439، 448ـ449؛ اسفراینی ، ص 13، 105؛ لاهیجی ، ص 4ـ5، 150ـ151 ) ؛ ازینرو، تجلی با بسیاری از اصطلاحات صوفیه مانند انس ، هیبت ، فنا، بقا، محاضره ، مکاشفه ، وجد، محو، طمس ، محق ، لوامع ، بوارق ، طوالع ، شطح و انسان کامل ارتباط دارد ( هجویری ، ص 490، 492؛ ابن عربی ، فتوحات ، چاپ قاهره ، ج 1، ص 32؛ اسفراینی ، ص 13، 88، 105، 132؛ نعمة اللّه ولی ، ص 31ـ32، 42 ) .
در کلمات صوفیان متقدم تجلی با نور و اشراق و رؤیت ، که نمادهای بصری اند، و نیز با مفهوم قلب * پیوند دارد، از جمله گفته اند که تجلی ، تابش نور حق است بر قلب مقبلان ( ابونصر سرّاج ، ص 363؛ هجویری ، ص 504 ) . همچنین گفته اند که تجلی برخاستن حجابِ میان بنده و حق است به واسطة غیبت صفات بشری ( کلاباذی ، ص 122؛ سهروردی ، ص 526؛ عزالدین کاشانی ، ص 129 ) . لاهیجی ( ص 150ـ151 ) نیز تجلی را ظهور حق بر دل سالک دانسته که این ظهور ممکن است همراه با صورت و کیفیت یا بی صورت و بی کیفیت باشد ( همان ، ص 102 ) .
عرفا برخی تعبیرات قرآنی مانند «. . . نَفَختُ فیهِ مِنْ روحی . . . » ( حجر: 29 ) و حدیث قدسی «خلق اللّه آدم علی صورته » را مرتبط با تجلی دانسته و گفته اند که روحی که در آدم دمیده شد، تجلی ذات و صفات الاهی بود و ازینرو، آدم بر صورت الاهی خلق شده است ( روزبهان بقلی ، 1344ش ، ص 377ـ 378؛ عطار، 1368ش ، ص 4ـ5؛ الاحادیث القدسیة ، ج 1، ص 95ـ96 ) . همچنین گفته شده است که شطحیات برخی عرفای بزرگ که در آنها ظاهراً دعوی ربوبیت شده ، ناشی از غلبة تجلی بوده است ( رجوع کنید به روزبهان بقلی ، همانجا ) .
به نظر عرفا در سلوک عرفانی ، تکرار تجلیِ واحد بر یک شخص و تجلی واحد بر دو شخص محال است . این نکته گذشته از ارتباط آن با اندیشة فلسفی خلق جدید ( رجوع کنید بهبخش دوم مقاله ) به تازگی و نو و منحصر به فرد بودن هر تجلی اشاره دارد. تجلی حق از حیث قابلیت سالک دایمی نیست و اگر باشد نادر است ( رجوع کنید بهابن عربی ، فتوحات ، چاپ قاهره ، ج 7، ص 206، 261، ج 13، ص 61؛ علاءالدولة سمنانی ، ص 148، 221؛ قیصری ، ص 23 ) ، اما از حیث فاعلیت حق ، تجلی دایمی بوده ، حجابی بر آن نیست ( ابن عربی ، فتوحات ، چاپ بیروت ، ج 2، ص 303 ) . در سخنانی که از حلاج ( ص 11، 22، 25، 27، 86 ) نقل شده ، واژة تجلی بارها آمده است . وی خداوند را از هر سو و در هر چیز متجلی می دیده است ( همان ، ص 63 ) . از ابوسعید ابوالخیر نقل شده که ادعای دوام تجلی کرده است ، اما گفته شده که او در حال مرگ وقتی حجاب عالم از برابرش برداشته شد، آنچه را پیش از آن دیده بود، پندار دانست . بدین ترتیب ، در سلوک عرفانی هر تجلی در مقایسه با حقیقتِ حق و تجلیِ حقیقی ، حجاب و پنداری بیش نیست ( علاءالدولة سمنانی ، همانجاها ) .
مفهوم مقابل تجلی ، ستر و استتار است به معنای پوشیدگی و در حجاب شدن حق ( برای بحث لغوی مشروح در این باره رجوع کنید بهمستملی ، ج 4، ص 1547ـ 1548 ) . استتار آن است که صفات بشری میان سالک و دیدن غیب حایل و حجاب گردد ( کلاباذی ؛ سهروردی ، همانجاها؛ عزالدین کاشانی ، ص 130 ) . مقصود از استتار این نیست که ذات حق گاه آشکار و گاه پوشیده می شود، بلکه ظهور صفات بشری و . . .
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٤)