تجلی

/tajalli/

    agony
    aura
    burst
    epitome
    genius
    manifestation
    personification
    revelation
    incarnation
    appearing with glory or brightness
    transfiguration

فارسی به انگلیسی

تجلی چیزی بودن
epitomize

تجلی گری
revelation

تجلی ناگهانی خشم
gust

تجلی ناگهانی خنده
gust

تجلی و تبدیل هیئت عیسی
transfiguration

تجلی کردن
shine, radiate

مترادف ها

phenomenon (اسم)
حادثه، عارضه، نمود، تجلی، پدیده، اثر طبیعی

influence (اسم)
توانایی، تاثیر، برتری، تفوق، اعتبار، نفوذ، تجلی

expression (اسم)
سیما، حالت، بیان، قیافه، عبارت، تجلی، ابراز، کلمه بندی

emanation (اسم)
تجلی

epiphany (اسم)
ظهور، تجلی

پیشنهاد کاربران

نمایان شدن
نمود. [ ن ُ / ن ِ ] ( مص مرخم ، اِمص ، اِ ) نمایش. ( ناظم الاطباء ) . ظهور. ( یادداشت مؤلف ) . تجلی. جلوه. اسم مصدر است از نمودن :
اگرچه هیچ چیزی را نهی قایم به ذات خود
پس آمد نفس وحدت را نمود مثل در الاّ.
...
[مشاهده متن کامل]

ناصرخسرو.
از خشم و عنف او دو نشانه است روز و شب
وز مهر و کین او دو نمود است نور و نار.
مسعودسعد.
نمودش گر نمود آسمان است
تفکرها تضرع های جان است.
نظامی.

پیدا شدن، آشکار شدن
expression
تجلی یعنی پیدایی_ پیدا شدن _آشکار شدن
🌹🌹🌹
هم خانواده
هم خوانواده
پیدا شدن
جاوه
چرا تجلی ریشش ( ج ، ل ، و ) هست؟ ( و ) از کجا اومده؟
آشکار شدن ، پیدایی
آشکار شدن
تجلی
پیدا، آشکار ، نمایان و . . . .
زیبایی جلا پیداکردن آ شکار شدن جلوه
پیدایی
تجلی به معنای پیدا شدن است
ظهور غیب بر چشم دل
نمود
به باور من، جز واژه ی �نمود�، هیچکدام از آن دیگر واژه های یاد شده در بالا، برابر پارسی واژه ی �تَجَلّی� نیستند.
جلوه گری درمعنویت انسانی
جلوه گری درنهاد انسانی
پیدا شده
نمایان
تجلّی ، اصطلاحی مهم در تصوف و عرفان . تجلی در لغت به معنای آشکار شدن و جلوه کردن و تابش و نمایش است ( زوزنی ، ص 833؛ ابن منظور؛ طریحی ، ذیل «جلا»؛ برای بحث لغوی منحصر به فردی در بارة این واژه رجوع کنید به مستملی ، ج 4، ص 1547ـ 1548 ) . در گفتار عارفان اصطلاح «ظهور» نیز گاه مترادف با اصطلاح تجلی به کار رفته است ( عبدالرزاق کاشی ، 1416، ج 1، ص 300ـ301؛ سجادی ، ص 563 ) . در عرفان اسلامی تجلی به دو معنای سلوکی و متافیزیکی ( وجودشناختی ) آمده است . در معنای اول تجلی عبارت است از آشکار شدن ذات و صفات و افعال حق تعالی بر ضمیر سالک ، اما در معنای دوم ، عالَمِ هستی تجلی حق تعالی است بر خویش . این دو معنا با حدیث قدسی «کنتُ کنزاً مخفیاً فَاَحبَبْتُ اَن اُعرَف فَخَلَقْتُ الخَلقَ لِکی اُعرف » که در سخنان عارفان بارها آمده است ، ارتباط نزدیکی دارد ( کلاباذی ، ص 122؛ علاءالدولة سمنانی ، ص 13، 194؛ نیز رجوع کنید بهمولوی ، ج 1، دفتر اول ، ص 177، ابیات 2862ـ2863 ) .
...
[مشاهده متن کامل]

سابقة اصطلاح تجلی به کاربرد آن در قرآن کریم و برخی احادیث بازمی گردد. آیة 143 سورة اعراف ، تجلی خداوند را بر حضرت موسی علیه السلام و کوه طور بیان می کند ( برای تفسیر عرفانیِ این واقعه رجوع کنید بهمستملی ، ج 4، ص 1565، 1567؛ میبدی ، ج 3، ص 723ـ726؛ لاهیجی ، ص 154 ) . در حدیثی از امام صادق آمده که خداوند در کلام خویش بر انسانها تجلی کرده است ، اما ایشان نمی بینند ( رجوع کنید بهابن ابی جمهور، ج 4، ص 116 ) . همچنین بنا به حدیثی که در اکثر منابع عرفانی نقل شده است ، اگر خداوند بر چیزی تجلی کند آن چیز در برابر خدا خاشع می شود ( رجوع کنید به ابن ماجه ، ج 1، ص 401، ش 1262؛ قشیری ، ص 116؛ عزالدین کاشانی ، ص 131 ) . ظاهراً آنچه در این دو حدیث آمده مضمون آیة 21 سورة حشر است که بنا بر آن ، اگر خداوند قرآن را بر کوهی فرو می فرستاد، آن کوه از بیم خدا خاشع و از هم پاشیده می شد. این نکات در مجموع از پیوند نزدیک میان سه مفهوم وحی ( به معنای کلام خدا ) و تجلی و خشیت حکایت می کند.
معنای سلوکی . تجلی در این معنی ، منشأ احوال و مقامات عرفانی است و اصولاً سلوک که آغاز آن ارادت ( مرید شدن ) است ، از تجلی ارادت حق نشئت می گیرد و درد طلب در مرید بیدار می شود. نهایت سلوک نیز که فنا و بقاست ، به تجلی ذاتی ختم می گردد. به نظر عرفا، زهد و ریاضت و حتی سماع سالک برای تجلی است و کوشش و تحقیق * ( تکلف سالک برای دریافت حقیقت ) با تجلی به ثمر می رسد. تا تجلی نباشد، انس و تعلق به دنیا از دل زدوده نمی شود. حصول معرفت و کشف اسرار و حتی رسیدن به مقام نبوت و ولایت ، همه موقوف به نزول تجلیات ربانی است ( هجویری ، ص 492؛ سنایی ، ص 69؛ عطار، 1368ش ، ص 5، بیت 5؛ ابن عربی ، فتوحات ، چاپ قاهره ، ج 2، ص 375، ج 3، ص 80، ج 8، ص 439، 448ـ449؛ اسفراینی ، ص 13، 105؛ لاهیجی ، ص 4ـ5، 150ـ151 ) ؛ ازینرو، تجلی با بسیاری از اصطلاحات صوفیه مانند انس ، هیبت ، فنا، بقا، محاضره ، مکاشفه ، وجد، محو، طمس ، محق ، لوامع ، بوارق ، طوالع ، شطح و انسان کامل ارتباط دارد ( هجویری ، ص 490، 492؛ ابن عربی ، فتوحات ، چاپ قاهره ، ج 1، ص 32؛ اسفراینی ، ص 13، 88، 105، 132؛ نعمة اللّه ولی ، ص 31ـ32، 42 ) .
در کلمات صوفیان متقدم تجلی با نور و اشراق و رؤیت ، که نمادهای بصری اند، و نیز با مفهوم قلب * پیوند دارد، از جمله گفته اند که تجلی ، تابش نور حق است بر قلب مقبلان ( ابونصر سرّاج ، ص 363؛ هجویری ، ص 504 ) . همچنین گفته اند که تجلی برخاستن حجابِ میان بنده و حق است به واسطة غیبت صفات بشری ( کلاباذی ، ص 122؛ سهروردی ، ص 526؛ عزالدین کاشانی ، ص 129 ) . لاهیجی ( ص 150ـ151 ) نیز تجلی را ظهور حق بر دل سالک دانسته که این ظهور ممکن است همراه با صورت و کیفیت یا بی صورت و بی کیفیت باشد ( همان ، ص 102 ) .
عرفا برخی تعبیرات قرآنی مانند «. . . نَفَختُ فیهِ مِنْ روحی . . . » ( حجر: 29 ) و حدیث قدسی «خلق اللّه آدم علی صورته » را مرتبط با تجلی دانسته و گفته اند که روحی که در آدم دمیده شد، تجلی ذات و صفات الاهی بود و ازینرو، آدم بر صورت الاهی خلق شده است ( روزبهان بقلی ، 1344ش ، ص 377ـ 378؛ عطار، 1368ش ، ص 4ـ5؛ الاحادیث القدسیة ، ج 1، ص 95ـ96 ) . همچنین گفته شده است که شطحیات برخی عرفای بزرگ که در آنها ظاهراً دعوی ربوبیت شده ، ناشی از غلبة تجلی بوده است ( رجوع کنید به روزبهان بقلی ، همانجا ) .
به نظر عرفا در سلوک عرفانی ، تکرار تجلیِ واحد بر یک شخص و تجلی واحد بر دو شخص محال است . این نکته گذشته از ارتباط آن با اندیشة فلسفی خلق جدید ( رجوع کنید بهبخش دوم مقاله ) به تازگی و نو و منحصر به فرد بودن هر تجلی اشاره دارد. تجلی حق از حیث قابلیت سالک دایمی نیست و اگر باشد نادر است ( رجوع کنید بهابن عربی ، فتوحات ، چاپ قاهره ، ج 7، ص 206، 261، ج 13، ص 61؛ علاءالدولة سمنانی ، ص 148، 221؛ قیصری ، ص 23 ) ، اما از حیث فاعلیت حق ، تجلی دایمی بوده ، حجابی بر آن نیست ( ابن عربی ، فتوحات ، چاپ بیروت ، ج 2، ص 303 ) . در سخنانی که از حلاج ( ص 11، 22، 25، 27، 86 ) نقل شده ، واژة تجلی بارها آمده است . وی خداوند را از هر سو و در هر چیز متجلی می دیده است ( همان ، ص 63 ) . از ابوسعید ابوالخیر نقل شده که ادعای دوام تجلی کرده است ، اما گفته شده که او در حال مرگ وقتی حجاب عالم از برابرش برداشته شد، آنچه را پیش از آن دیده بود، پندار دانست . بدین ترتیب ، در سلوک عرفانی هر تجلی در مقایسه با حقیقتِ حق و تجلیِ حقیقی ، حجاب و پنداری بیش نیست ( علاءالدولة سمنانی ، همانجاها ) .
مفهوم مقابل تجلی ، ستر و استتار است به معنای پوشیدگی و در حجاب شدن حق ( برای بحث لغوی مشروح در این باره رجوع کنید بهمستملی ، ج 4، ص 1547ـ 1548 ) . استتار آن است که صفات بشری میان سالک و دیدن غیب حایل و حجاب گردد ( کلاباذی ؛ سهروردی ، همانجاها؛ عزالدین کاشانی ، ص 130 ) . مقصود از استتار این نیست که ذات حق گاه آشکار و گاه پوشیده می شود، بلکه ظهور صفات بشری و . . .

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٤)

بپرس