تجسم

/tajassom/

    apparition
    embodiment
    manifestation
    personification
    representation
    soul
    visualization incarnation
    visualization

فارسی به انگلیسی

تجسم چیزی بودن
personify

تجسم فضایی
perspective

تجسم هر اندیشه به صورت انسان
avatar

تجسم هر صفت به صورت انسان
avatar

تجسم کردن
envision, epitomize

تجسم کردن در شعر
represent

تجسم کردن در نمایش
represent

مترادف ها

apparition (اسم)
ظهور، خیال، شبح، تجسم، روح

substantiation (اسم)
اثبات، تجسم، تحقق

visualization (اسم)
تجسم، تصور، تجسم فکری

embodiment (اسم)
تجسم، تضمین، درج، در برداری

incarnation (اسم)
تجسم، صورت خارجی

portrayal (اسم)
نمایش، تجسم، تعریف، تصویر

projection (اسم)
تجسم، طرح، بر امدگی، نقشه کشی، پرتاب، سده، تصویر، پیش امدگی، نور افکنی، پروژه، افکنش، پیش افکنی، اگراندیسمان

shape (اسم)
تجسم، صورت، اندام، سبک، شکل، قواره، طرز، ریخت

hallucination (اسم)
خیال، تجسم، اغفال، وهم، خطای حس، تو هم

prosopopoeia (اسم)
تجسم

پیشنهاد کاربران

العدلُ لایتجسّم بالأشخاصِ!
لیش فلم هندی؟
تجسم: ایجاد تصویر از یک جسم در ذهن، یک جسم را در ذهن مصور کردن، بوجود آوردن صورت چیزی در ذهن
تنایش، تنودن
🇮🇷 همتای پارسی: پِیکَردش 🇮🇷
تجسم: تنایش
چون، مانند
نمایش
نمایان کردن
نمایاندن
نگرش
بینش
پندار انگاری
یا معشوق
چه شود که راه یابد سوی آب تشنه کامی
چه شود که کام جوید ز لب تو کامجویی
منابع• https://www.youtube.com/watch?v=QVmX2xRc-_I
پدیداری
پیکر بستن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس