تجدید

/tajdid/

    renewal
    revision
    limitation
    revival

فارسی به انگلیسی

تجدید اعتدال کردن
recover

تجدید بنا کردن
rebuild

تجدید تسلیحات
rearmament

تجدید تعادل
readjustment

تجدید توازن کردن
recover

تجدید چاپ
printing, reprint, revision

تجدید چاپ شدن
reprint

تجدید چاپ کردن
reprint

تجدید حیات
rebirth, resurrection, revival

تجدید حیات شونده
renascent

تجدید حیات کردن روحی
regenerate

تجدید خاطر کردن
recollect

تجدید خاطره
recollection

تجدید خونسردی کردن
recover

تجدید روابط
rapprochement

تجدید سازمان
readjustment, reorganization, shake-up, shakeout

تجدید سازمان کردن
rally, reorganize, restructure

تجدید عهد
renewal of friendly relations

تجدید فراش
remarrying

تجدید فراش کردن
to marry a second time

مترادف ها

resumption (اسم)
شروع، تجدید، ادامه، باز یافت، از سرگیری

restoration (اسم)
ترمیم، تجدید، اعاده، استرداد، استقرار مجدد، بازگرداندن

anabiosis (اسم)
زنده سازی، تجدید

renewal (اسم)
تجدید، تکرار، بازنوکنی

revival (اسم)
تقویت، تجدید، تمدید، احیا، استقرار مجدد

repeat (اسم)
تجدید، تکرار، باز گو، باز انجام

recrudescence (اسم)
تجدید، عود، برگشت، برگشتگی، ظهور مجدد، عود مرض

repetition (اسم)
تجدید، تکرار، باز گویی، باز گو، اعاده، باز انجام

instauration (اسم)
تجدید، تعمیر، نوسازی، احیاء، تجدید بنا

پیشنهاد کاربران

"وانو":"تجدید"؛وا نو=وانو.
جایزهء خود را "تجدید" کرد به فارسی می شودجایزهء خود را" وانو" کرد. به لری وانُو تجدید است.
renewing, making new; renewal; novelty
نو کردن. تکرار. جدید
نو کردن . تکرار . دوباره
مجدد، تکرر
استیناف
دوباره

بپرس