تجارت کردن


    merchandise
    trade
    traffic

مترادف ها

merchandise (فعل)
تجارت کردن

پیشنهاد کاربران

اتجار. [ اِت ْ ت ِ ] ( ع مص ) بازرگانی کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) . خرید و فروش کردن. معامله. سودا. بیع و شری. تجارت. ( زوزنی ) :
هرکه شد مر شاه را او جامه دار
هست خسران بهر شاهش اتّجار.
مولوی.
...
[مشاهده متن کامل]

|| دارو بگلوی خود فروبردن. ( زوزنی ) . || میان دهن را علاج کردن. || علاج کردن. ( زوزنی ) . || خویشتن را علاج کردن به وجور. ( و وجور داروست که در دهن ریزند ) . دارو گرفتن بوجور. ( منتهی الارب ) .

بپرس