تبرئه کردن


    acquit
    absolve
    exculpate
    exonerate

مترادف ها

exonerate (فعل)
مبرا کردن، تبرئه کردن، روسفید کردن

exculpate (فعل)
مبرا کردن، تبرئه کردن، روسفید کردن، معذور داشتن

forgive (فعل)
بخشیدن، امرزیدن، عفو کردن، تبرئه کردن

clear (فعل)
تمیز کردن، تبرئه کردن، ترخیص کردن، زدودن، روشن کردن، توضیح دادن، واضح کردن، صاف کردن، خار چیدن

purge (فعل)
پاک کردن، تصفیه کردن، تبرئه کردن، خالی کردن، زدودن، تطهیر کردن، تهی کردن، پاکسازی کردن، تنقیه کردن

acquit (فعل)
تبرئه کردن، روسفید کردن، برطرف کردن، ادا کردن، از عهده برامدن، انجام وظیفه کردن، پرداختن و تصفیه کردن، ادای نمودن، برائت کردن

assoil (فعل)
پاک کردن، بخشیدن، تبرئه کردن، روسفید کردن، ازاد کردن، مغفرت کردن، مرخص کردن، حل کردن، رفع کردن، تقاص پس دادن

excuse (فعل)
تبرئه کردن، معذرت خواستن، معاف کردن، معذور داشتن

پیشنهاد کاربران

بپرس