تبدیل

/tabdil/

    changing
    replacement
    reduction
    permutation
    two-way switch
    adapter
    adaptor
    conversion
    transformation

فارسی به انگلیسی

تبدیل به اتم کردن
atomize

تبدیل به استخوان شدن
ossify

تبدیل به استخوان کردن
ossify

تبدیل به اسید شدن
acidify

تبدیل به اسید کردن
acidify

تبدیل به امولسیون کردن
emulsify

تبدیل به بت کردن
idolize

تبدیل به پودر کردن
powder

تبدیل به خامه کردن
cream

تبدیل به دستگاه متری
metrication

تبدیل به رسوم و شعایرکردن
ritualize

تبدیل به رمان کردن
novelize

تبدیل به زغال شدن
char

تبدیل به زغال کردن
char

تبدیل به ژلاتین شدن
gel

تبدیل به ژله شدن
jelly

تبدیل به ژله کردن
jelly

تبدیل به سازگان متری کردن
metricate

تبدیل به سرمایه کردن
capitalize

تبدیل به سنگ کردن
petrify

مترادف ها

reduction (اسم)
کاهش، اختصار، تبدیل، تقلیل، تنزیل، احیا، ساده سازی، احاله

transmutation (اسم)
استحاله، تبدیل، تکامل، تغییر شکل، قلب ماهیت، تبدیل عنصری به عنصر دیگری

alteration (اسم)
تغییر، دگرگونی، تبدیل، دگرش

conversion (اسم)
تغییر، تبدیل، تغییر کیش، تسعیر

transformation (اسم)
دگرگونی، تبدیل، تغییر شکل

commutation (اسم)
تغییر، تبدیل، تخفیف جرم

reductional (صفت)
کاهش، اختصار، تبدیل، تقلیل، احیا، احاله

پیشنهاد کاربران

افزون بر پیشنهاد های زیبای دوستان، میتوان از واژه {شَوِش} نیز بهره برد که از {شَو}، بُنِ کنونیِ {شُدَن} به همراهِ {ِش} ساخته شده است.
می دانید که {شُدَن} به چَمِ {تبدیل} نیز میتواند باشد، پس میتوانیم از این کارواژه برای واژه سازی بهره ببریم.
بِدرود!
تطور، تعویض، تغییر، دگرسانی
به معنی ایجاد تغییر است
تبدیل، برابر دگرگونش است. شاید واژه دگرسازی هم بتواند برابر تبدیل باشد.
ولی بیایید از نگاه ساختاری بررسی کنیم:
تبدیل با ریشه بدل و آهنگ تفعیل است.
تفعیل برابر فعل را انجام دادن است پس تبدیل می شود این کار بدل را انجام دادن.
...
[مشاهده متن کامل]

بدل می شود جا به جا کردن، جایگزین کردن، جانشین کردن، پس تبدیل می شود جایگزینی یا جا به جایی.
پس:
تبدیل
گویش:tabdil
ریشه از:عربی
برابر پارسی:دگرگونش، جایگزینی، جا به جایی

پیشنهاد واژه: ( زِبَررفتن ) / زِبَررفت /زِبَرراندن
( زِبَررفتن: انتقال یافتن )
در زبان المانی هنگامیکه x به y انتقال می یابد یا تبدیل می شود می گویند:
( x in y uebergehen ) که برابر با عبارتهای زیر از زبان انگلیسی است:
...
[مشاهده متن کامل]

( to change into sth//to transition into sth//to pass into sth )
که ما برای نمونه می توانیم بگوییم: x به y زِبَرمی رود ( انتقال می یابد ) .
( اَندریافتِ من چنین است که پیشوند ( زِبَر یا ازبَر ) به خوبی ( انتقال، تبدیل ) را بازنمایی می کند. )
همچنین: ( زِبَررفت: انتقال یا تبدیل )
پارسی / انگلیسی / آلمانی
زِبَررفت/ Uebergang / crossover، shift، passage، transition
برای نمونه : eine Uebergang von x zu y = زِبَررفتی از x به y : انتقالی از x به y
( ( می توانیم واژه ( گذار ) را نیز بکار بگیریم ( برای نمونه گذار از x به y ) ، ولی کارواژه یِ ( گذار ) یعنی ( گذاردن ) ، تبدیل و انتقال دهی را بازنمایی نمی کند، و از همین رو نیازمند به پیشوندی به مانند ( تَرا ) هست:تراگذاری، تراگذاردن و. . . . ) ) .
( انتقال دادن:زِبَرراندن )
پارسی/انگلیسی / آلمانی
زِبَرراندن/ ueberfuehren / to convert، transfer، convey
x را به y زِبَرمی رانیم = x را به y انتقال می دهیم ( یا تبدیل می کنیم ) =
x in y ueberfuehren
از همین کارواژه ( زبرراندن ) نیز می توان واژگانی نو ساخت.

همینطور می توانیم دگرسانیدن، بَدَلیدَن و بَدَلاندَن، نیز داشته باشیم.
و حتی برای برای To disguise دِگَرچِهریدن و دگرچهراندن بسازیم.
دگریدن و دگراندن برای تغییر پیدا کردن و تغییر دادن بهتر است. To change. To alter.
ترادیسیدن و ترادیساندن، و دگردیسیدن و دگردیساندن برای تبدیل شدن و تبدیل کردن درخور است.
با پیشنهاد محسن شجری کاملا همسو ام.
دگرانیدن
- بدل کردن ؛ معاوضه کردن و گهولیدن. ( ناظم الاطباء ) . ابدال. ( تاج المصادر بیهقی ) . تبدیل. ( ترجمان القرآن جرجانی ترتیب عادل بن علی ) . عوض کردن. استبدال. استیهار. بگردانیدن. برگردانیدن. بازگردانیدن. تعویض. ( یادداشت مؤلف ) :
...
[مشاهده متن کامل]

بدل کرده جهان سفله هستی را بناهستی
فرومانده بدین کار اندرون گردون چو شیدائی.
ناصرخسرو.
به لاله بدل کرده گردون بنفشه
به پیروزه بخرید یاقوت اصفر.
ناصرخسرو.
ستم را بشفقت بدل کرده نیز
بسا مشکلی را که حل کرده نیز.
نظامی.
چو خسرو دید کایام آن عمل کرد
کمند افزود و شادروان بدل کرد.
نظامی.
دوتا کرد از غمش سرو روان را
به نیلوفر بدل کرد ارغوان را.
نظامی.
چون وزیر ماکر بداعتقاد
دین عیسی را بدل کرد از فساد.
مولوی.
وجود خلق بدل می کنند ورنه زمین
همان ولایت کیخسرو است و پور قباد.
سعدی.
شرف خاندان دولت و ملک
خانه تحویل کرد و خرقه بدل.
سعدی.
- بدل گردانیدن ؛ عوض کردن : اکنون از خدای عزوجل و از شما می پذیرم که هررنج که از وی بردید براحت بدل گردانم. ( فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 76 ) .

پیشنهاد جناب فرتاش که از استاد ادیب سلطانی وام گرفته اند، بسیار زیباست.
فقط یک نکته. به نگرم ( =نظرم ) "ترادیسیدن" رو برای تبدیل شدن به کار ببریم و "ترادیساندن" رو برای تبدیل کردن
درود بر همه ی ایراندوستان
افزون بر ترادیسیدن، پسنهاد دوست گرامیمان فرتاش جان که بسیار زیبا و دلپذیر بود
برپایه سخن دوست گرامیم علی باقری میشود از ریشه بدل که ایرانیست نیز کارواژه ( پویه ) ( فعل ) بدلیدن و واخنه ( مشتق ) های دیگر آنرا ساخت مانند:
...
[مشاهده متن کامل]

بدلش، بدلور، بدلنده، بدلیده، بدلا، بدلمان، بدلان، بدلسار، بدلار، بدله، بدلنگ، بدلگاه، بدلکده، بدلگیر، بدلکار، بدلوار، بدلگر، بدلگرا، بدلو، بدلی و. . .
و از نگر ( نظر ) من بدل بهتر از ترادیسیدنست چونکه کارواژه ( پویه ) ای تکواژه ایست

کارواژه ترادیسیدن که بدست کاربر "فرتاش" در بالا پیشنهاد شد ، بهترین برابر برای واژه عربی "تبدیل" است.
می توان کارواژه ترادیسیدن را گسترش داد و آن را در دستگاه ساخت واژه زایا کرد.
تبدیل :واژه تبدیل با واژه بدل از یک ریشه می باشد. لغت بدل یک واژه آریایی است که از ریشه سنسکریت بدا भेद bheda به معنای: تبدیل، تغییر به دست آمده است.

برگردان. تبدیل میکند= برگردان میکند
دگردیسی، دگرسانی، ترادیسیدن ( یاد شده در بالا )
تبدیل کردن: دگردیساندن
تبدیل شدن: دگردیسیدن
آمیخته واژه ی �دگرگونی� را با اندک چشم پوشی می توان بجای واژه ی از ریشه عربی �تبدیل� بکار برد؛ زیرا با روندی فراتر از دگرگونی سر و کار داریم؛ به همین شوند، دگردیسی، دگرسانی و ترادیسیدن باریک ترند؛ بویژه �ترادیسیدن� پیشنهاد شده از سوی کاربری در بالا که به آرش باریک �تبدیل� و تبدیل شدن است.
...
[مشاهده متن کامل]

تبدیل شدن # مانند شدن
اگر بخواهیم واژه ای آشنا بکار ببریم که تنها در برخی جاها کاربرد دارد ، می توان واژه جایگزین را دریافت.
همانگونه که نمی دانید پیشوند <<تر>> پیشوندی پارسی است که در واژگانی همچون ترگویه و ترگوییدن ( واژه پارسی سره ) بکار رفته که به چم ( معنی ) جابجایی و دگرگونی ساختاری است که واژه ترجمه از این واژه گرفته شده است ( آفرین که زبان خودمان را پاس می داریم ) ، پیشوند
...
[مشاهده متن کامل]
<<تر>> به زبان های اروپایی نیز رفته که پیشوند trans، tra در translate از آن سرچشمه می گیرد. این را گفتم تا بدانید جدا از دگرگونی به چم تغییر ، دگردیسی به چم تحول، واژه بسیار زیبا و درخور <<ترادیسیدن:ترا (="" پیشوند="" بالا="" )="" دیس="" (="" به="" چم="" شکل="" )="" دن="">> به چم تبدیل کردن بکار می آید. پس واژه ترادیسیدن را به جای تبدیل کردن بکار ببرید. که از آن واخنه ( مشتق ) های بسیاری می توان درآورد همچون ترادیسش، ترادیس، ترادیسه و . . . این واژه را از نسک<<بنیادهای منطق="" نگریک="">> ترگویه ای از << دکتر شمس الدین ادیب سلطانی>> پیدا کردم.

دگرانه برای نمونه، تبدیل انرژی = دگرانه شدن انرژی
دگریدن
همواره واژه ی تبدیل به همراه کارواژه هایی در چم کرد و یا شد و مانند اینها بکار می رود: تبدیل شد/ تبدیل کرد. بنابراین با ساختن واژه "دگریدن" می توان بدون نیاز به واژه تبدیل و با بکار بردن سویه های چندگون این کارواژه آن را بآسانی جایگزین کرد.
نمونه :
تبدیل کرد = بدگرید

کاهش
ریزش
افزایش
سرازیر
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست: ویگار ( سنسکریت: ویکارَ ) ، پَرینام ( سنسکریت: پَرینامَ ) ، ویوات ( سنسکریت: ویوَتَ )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٣)

بپرس