تباه کردن


    fritter
    break
    deflower
    destroy
    eat
    rape
    ruin
    shipwreck
    spoil
    undo
    wither
    sink

فارسی به انگلیسی

تباه کردن با توطئه پنهانی
mine

تباه کردن تدریجی
decay

مترادف ها

destroy (فعل)
برانداختن، ضایع کردن، کشتن، نابود کردن، از بین بردن، فنا کردن، خراب کردن، تباه کردن، ویران کردن

corrupt (فعل)
فاسد کردن، خراب کردن، تباه کردن

deprave (فعل)
فاسد کردن، تباه کردن

gangrene (فعل)
فاسد شدن، تباه کردن، قانقاریا بوجود امدن

vitiate (فعل)
فاسد کردن، خراب کردن، تباه کردن، تباه شدن، معیوب ساختن، بلا اثر کردن، ناپاک ساختن

پیشنهاد کاربران

اتلاف، خراب کردن، فاسد کردن، ضایع کردن، نفله کردن، هدر دادن، پامال کردن، پایمال کردن، تلف کردن
"تباه کردن : کار را خراب کردن
پدرم گفت 《بنوشتمی ، اما شما تباه کرده اید . و سخت ناخوب است》
تاریخ بیهقی، دکتر فیاض، ۱۳۸۴ ، ص ۲۳۲.

بپرس