support (فعل)طرفداری کردن، حمایت کردن، پشتیبانی کردن، تقویت کردن، تحمل کردن، متحمل شدن، تایید کردن، متکفل بودنemphasize (فعل)تکیه دادن، اهمیت دادن، تایید کردن، باقوت تلفظ کردن، نیرو دادن بهcorroborate (فعل)اثبات کردن، تقویت کردن، تایید کردنuphold (فعل)تقویت کردن، حمایت کردن از، تایید کردنvouch (فعل)اطمینان دادن، تایید کردن، ضمانت کردنconfirm (فعل)تصدیق کردن، تثبیت کردن، تایید کردنsecond (فعل)پشتیبانی کردن، تایید کردن، دوم شدن، درجه دوم بودن
درست شمردن، استوار کردن ( ادعا، فراخواست، یا داوش کسی را ) ، پذیرفتن، پذیرش نهادن پشتیبانی کردن، هایستن ( گویا از هایش میاید، و پاد آن نایش است به چم رد کردن و نپذیرفتن )گواه این است که . . . گواهی دادنروا دیدناستوانش کردن.+ عکس و لینک