blister (فعل)تاول زدنscorch (فعل)سوزاندن، تاول زدن، بطور سطحی سوختن، بو دادنbreak out (فعل)تاول زدن، شیوع یافتن، جوش زدنvesicate (فعل)تاول زدن، تاول دار کردن، تبخال زدن