تاوان دادن


    compensate
    indemnify
    forfeiture
    recompense
    satisfy

مترادف ها

penalize (فعل)
تنبیه کردن، جریمه کردن، تاوان دادن

compensate (فعل)
جبران کردن، تلافی کردن، غرامت دادن، پاداش دادن، تاوان دادن، عوض دادن

retaliate (فعل)
تلافی کردن، تاوان دادن، عین چیزی را بکسی برگرداندن

remunerate (فعل)
ترقی کردن، پاداش دادن، تاوان دادن، سزا دادن، یاداش دادن به

requite (فعل)
جبران کردن، پاداش دادن، تاوان دادن، سزا دادن

indemnify (فعل)
اذیت کردن، تاوان دادن، صدمه زدن به

پیشنهاد کاربران

pay for
تاوان دادن
هزینه دادن
we all pay for our mistakes in some way at some times.
همه ما برخی مواقع به نوعی تاوان اشتباهات خود را می دهیم.
He tricked me and I'm going to make him to pay for it.
...
[مشاهده متن کامل]

او منو سر کار گذاشت و من میخام تلافی شو سرش دربیارم.
مجبورش می کنم تاوان پس بده
cited in : Cambridge online dictionary

بپرس