hesitate (فعل)مردد بودن، تامل کردن، درنگ کردن، پابپا کردن، با لکنت گفتن، بی میل بودنboggle (فعل)تامل کردن، رم کردن، کار سرم بندی کردنreflect (فعل)بر گرداندن، تامل کردن، فکر کردن، معکوس کردن، منعکس کردن، بازتابیدن، بازتاب دادن یا یافتن
تامل کردن یعنی صبر کردن و عمقی فکر کردن و اندیشیدنفکر کردنتفکر کردن. تعقل را به کار انداختنتامل کردن=فکر کردنیا متل شدن یا صبر کردنtake sth into contemplationصبر کردننظر کردن: تا عاقلان در اعجاز کتاب نظر کنند. ( سندبادنامه ص 3 ) . دگر باره چو شیرین دیده برکرددر آن تمثال روحانی نظر کرد. نظامی.صبر کردنبه نظر بهترهصبر کردن حوصلهصبر کردندرنگ کردنمشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)+ عکس و لینک