تاسف

/ta~assof/

    lament
    regret
    sorriness

فارسی به انگلیسی

تاسف انگیز
heartbreaking, melancholy, somber, sombre, sorrowful, unlucky

تاسف اور
regrettable, shame, unhappy, deplorable, rueful, unfortunate, woeful

تاسف بار
lamentable

تاسف خوردن
bemoan, feel, mourn, regret

تاسف داشتن
to regret

مترادف ها

regret (اسم)
افسوس، پشیمانی، تاسف، تاثر

ruth (اسم)
شفقت، رحم، دلسوزی، تاسف

پیشنهاد کاربران

تأسف. [ ت َ ءَس ْ س ُ ] ( ع مص ) اندوه خوردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ) ( آنندراج ) . تلهف. ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ) . دریغ و درد خوردن و اندوهگین گردیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) . اندوه و غم و حسرت خوردن. ( فرهنگ نظام ) : لکن لدغ الحرقة و مؤلم الفرقة اورثه تلهفاً و وجوما و کسبه تاسفاً و هموما فوقف بین الامر و النهی. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 300 ) .
...
[مشاهده متن کامل]

هست از نشاط آمدن روز
یااز تأسف شدن شب.
مسعودسعد.
و چون خوابی نیکو که دیده آید بی شک دل بگشاید اما پس از بیداری بجز تحیر و تأسف نباشد. ( کلیله و دمنه ) . وآنگه ندامت و تأسف و مربح و منجح نباشد. ( سندبادنامه ص 79 ) .
گم شده هرکه چو یوسف بود
گم شدنش جای تأسف بود.
نظامی.
|| تأسف ید؛ پراکندگی و پریشانی آن. ( از اقرب الموارد ) .
منبع. لغت نامه دهخدا

" سخت و سفت ":تاسف و تعسر.
افسوس و سختی.
لری بختیاری
اَوْف:تاسف
اَوْفین:متاسف
اَوْفینوِلَه: متاسفانه
تاسف برابر پارسی آن را می توان شرم ساری نیز گفت
تاسف: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
تنس tans ( سغدی )
ویوئی vayui ( اوستایی )
باووس bāvus ( اوستایی: bāvuya )
آنوتاپ ānutāp ( سنسکریت: anutāpa ) .
حیف
دریغ خواری