تأسف. [ ت َ ءَس ْ س ُ ] ( ع مص ) اندوه خوردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ) ( آنندراج ) . تلهف. ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ) . دریغ و درد خوردن و اندوهگین گردیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) . اندوه و غم و حسرت خوردن. ( فرهنگ نظام ) : لکن لدغ الحرقة و مؤلم الفرقة اورثه تلهفاً و وجوما و کسبه تاسفاً و هموما فوقف بین الامر و النهی. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 300 ) . ... [مشاهده متن کامل]
هست از نشاط آمدن روز یااز تأسف شدن شب. مسعودسعد. و چون خوابی نیکو که دیده آید بی شک دل بگشاید اما پس از بیداری بجز تحیر و تأسف نباشد. ( کلیله و دمنه ) . وآنگه ندامت و تأسف و مربح و منجح نباشد. ( سندبادنامه ص 79 ) . گم شده هرکه چو یوسف بود گم شدنش جای تأسف بود. نظامی. || تأسف ید؛ پراکندگی و پریشانی آن. ( از اقرب الموارد ) . منبع. لغت نامه دهخدا
" سخت و سفت ":تاسف و تعسر. افسوس و سختی.
لری بختیاری اَوْف:تاسف اَوْفین:متاسف اَوْفینوِلَه: متاسفانه