تازیانه

/tAziyAne/

    scourge
    whip
    lash
    cat-o-nine-tails
    cowhide
    horsewhip

فارسی به انگلیسی

تازیانه دسته کوتاه
quirt

تازیانه زدن
lash, flagellate, flog, horsewhip, scourge

تازیانه زن
flagellant

تازیانه زنی
flagellation, lashing

مترادف ها

lash (اسم)
ضربه، تسمه، طعنه، شلاق، تازیانه

whip (اسم)
شلاق، تازیانه، ضربهیا تکانشلاقی، ضربه ناگهانی و شدید، حرکت تند و سریع و با ضربت

flagellum (اسم)
تاژک، شلاق، تازیانه، گیاه بالارونده و پیچی

scourge (اسم)
بلاء، شلاق، تازیانه، گوشمالی، وسیله تنبیه

rawhide (اسم)
تازیانه، پوست خام، پوست دباغی نشده

پیشنهاد کاربران

تازیانه :رشته ای ازچرم که برای راندن چهار پیان به کار می رود
سَوط
قد. . .
تازیانه :رشته از چرم که برای زدن استفاده می شود
تازیانه=شَلّاق، تنبیح
قیجی
از تازانیدن یا تازاندن گرفته شده، ابزار و وسیله ایست چرمی که سوار کاران برای تازانیدن وراندن اسب بکار می برند. برابر عربی آن سوط است، گرفته شده از سطوت، وسطوت نیز به یک معنی تازیدن ، تاختن وهجوم بردن است.
قُنوت
لهجه و گویش تهرانی
شلاق درشکه ران
چرم شیر. [ چ َ م ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از تازیانه باشد. ( برهان ) ( آنندراج ) . تازیانه . ( ناظم الاطباء ) . || دوال . ( ناظم الاطباء ) .
تازانه. [ ن َ / ن ِ ] ( اِ ) مخفف تازیانه است که قمچی باشد. ( برهان ) ( آنندراج ) . مخفف تازیانه. ( فرهنگ جهانگیری ) ( فرهنگ رشیدی ) ( فرهنگ خطی کتابخانه مؤلف ) ( انجمن آرا ) . تازیانه. ( شرفنامه منیری ) . شلاق. محمد معین در حاشیه برهان آرد: از تازان ه ( آلت ) ، پهلوی تاچانک :
...
[مشاهده متن کامل]

گر ایدونکه تازانه بازآورم
مگر سر بکوشش [ فراز ] آورم.
فردوسی ( از شرفنامه منیری ) .
من این درع و تازانه برداشتم
بتوران دگر خوار بگذاشتم.
فردوسی.
شوم زود تازانه بازآورم
اگرچند رنج دراز آورم.
فردوسی.
یکی بنده تازانه شاه را
ببرد و بیاراست درگاه را
سپه را ز سالار و گردنکشان
جز آن تازیانه نبودی نشان.
فردوسی.
پرستنده تازانه شهریار
بیاویخت از درگه ماهیار.
فردوسی.
بزد بر سر مرد تازانه چند
فکندن همی خواست دم سمند.
اسدی ( از فرهنگ جهانگیری ) .
سر تازانه خسرو اندرآخت
خرقه زآن جایگه برون انداخت.
سنائی.
گر به تشریف قبولم بنوازی ملکم
ور به تازانه قهرم بزنی شیطانم.
سعدی.

گزند تازیانه
کیر گاو ؛ کنایه از تازیانه است. ( فرهنگ فارسی معین ) :
داروی دیوانه باشد کیر گاو.
مثنوی ( از فرهنگ فارسی معین ) .
رشتهٔ تازیانه
شلاق کتک
طعنه ، شلاق
شلاق
رگبار پاییزی باد
شلاق و تنبیح
رشته ای از چرم که برای زدن و راندن چهارپایان به کار می رفت
شلاق، طره، قد، سوط، قمچی، مقرعه
شلاق باد
شلاق باد


وحشیانه ، رگبار پاییزی
این واژه بایستی بخاطر تسمه تنبیه که تازیان برای بردگان و اسبهایشان بکار می گرفته اند به این شکل یعنی تازیانه مورد استفاده پیدا کرده باشد!
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٤)

بپرس