تازیانه :رشته ای ازچرم که برای راندن چهار پیان به کار می رود
سَوط
قد. . .
تازیانه :رشته از چرم که برای زدن استفاده می شود
تازیانه=شَلّاق، تنبیح
قیجی
از تازانیدن یا تازاندن گرفته شده، ابزار و وسیله ایست چرمی که سوار کاران برای تازانیدن وراندن اسب بکار می برند. برابر عربی آن سوط است، گرفته شده از سطوت، وسطوت نیز به یک معنی تازیدن ، تاختن وهجوم بردن است.
قُنوت
لهجه و گویش تهرانی
شلاق درشکه ران
چرم شیر. [ چ َ م ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از تازیانه باشد. ( برهان ) ( آنندراج ) . تازیانه . ( ناظم الاطباء ) . || دوال . ( ناظم الاطباء ) .
تازانه. [ ن َ / ن ِ ] ( اِ ) مخفف تازیانه است که قمچی باشد. ( برهان ) ( آنندراج ) . مخفف تازیانه. ( فرهنگ جهانگیری ) ( فرهنگ رشیدی ) ( فرهنگ خطی کتابخانه مؤلف ) ( انجمن آرا ) . تازیانه. ( شرفنامه منیری ) . شلاق. محمد معین در حاشیه برهان آرد: از تازان ه ( آلت ) ، پهلوی تاچانک :
... [مشاهده متن کامل]
گر ایدونکه تازانه بازآورم
مگر سر بکوشش [ فراز ] آورم.
فردوسی ( از شرفنامه منیری ) .
من این درع و تازانه برداشتم
بتوران دگر خوار بگذاشتم.
فردوسی.
شوم زود تازانه بازآورم
اگرچند رنج دراز آورم.
فردوسی.
یکی بنده تازانه شاه را
ببرد و بیاراست درگاه را
سپه را ز سالار و گردنکشان
جز آن تازیانه نبودی نشان.
فردوسی.
پرستنده تازانه شهریار
بیاویخت از درگه ماهیار.
فردوسی.
بزد بر سر مرد تازانه چند
فکندن همی خواست دم سمند.
اسدی ( از فرهنگ جهانگیری ) .
سر تازانه خسرو اندرآخت
خرقه زآن جایگه برون انداخت.
سنائی.
گر به تشریف قبولم بنوازی ملکم
ور به تازانه قهرم بزنی شیطانم.
سعدی.
گزند تازیانه
کیر گاو ؛ کنایه از تازیانه است. ( فرهنگ فارسی معین ) :
داروی دیوانه باشد کیر گاو.
مثنوی ( از فرهنگ فارسی معین ) .
رشتهٔ تازیانه
شلاق کتک
طعنه ، شلاق
شلاق
رگبار پاییزی باد
شلاق و تنبیح
رشته ای از چرم که برای زدن و راندن چهارپایان به کار می رفت
شلاق، طره، قد، سوط، قمچی، مقرعه
شلاق باد
شلاق باد
وحشیانه ، رگبار پاییزی
این واژه بایستی بخاطر تسمه تنبیه که تازیان برای بردگان و اسبهایشان بکار می گرفته اند به این شکل یعنی تازیانه مورد استفاده پیدا کرده باشد!
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٤)