تار

/tAr/

    sullen
    somewhat dark
    dim
    tarnished
    blur
    cloudy
    obscure
    vague
    cord
    wire
    fibre
    warp
    yarn
    fiber
    filmy
    fuzzy
    indistinct
    misty
    strand
    string
    chord
    staple
    tar
    lrnian musical instrumentof the guitarclass
    cords

فارسی به انگلیسی

تار دار
fibroid

تار عنکبوت
cobweb, gossamer, spiderweb

تار و پود
fiber, fibre, fabric

تار و پود قلب
heartstrings

تار و مار
routed, scattered, confused, topsy-turvy

تار و مار کردن
rout

تار کردن چشم
bedim

مترادف ها

chord (اسم)
قوس، سیم، تار، زه، ریسمان، وتر، عصب

thread (اسم)
تار، قیطان، خیط، رشته، ریسمان، شیار، رگه، نخ، رزوه، شیار داخل پیچ و مهره

fiber (اسم)
تار، رشته، لیف، بافت، نخ، فیبر

filament (اسم)
تار، رشته، لیف

warp (اسم)
تار، ریسمان، پیچیدگی، پیچ و تاب

web (اسم)
تار، تار عنکبوت، بافته، تنیده، بافت یا نسج

sleave (اسم)
تار، نخ گوریده، ابریشم خامه، وضع اشفته، گوریده

obscure (صفت)
غامض، مبهم، تیره، تار، ظلمانی، نامفهوم، گمنام

dark (صفت)
تاریک، تیره رنگ، سیاه، تیره، تار، ظلمانی

dim (صفت)
مبهم، تاریک، تیره، تار، کم نور

dimmest (صفت)
تار

blear (صفت)
دارای چشم پراب، تار، گرفته و تاریک

nebulous (صفت)
تیره، تار، شبیه سحاب، بشکل ابر

caliginous (صفت)
تاریک، تیره، تار، مه الود

پیشنهاد کاربران

خدمت جناب هومن دبیر عرض شود که در پارسی میانه تر کردن به معنای حقیر کردن است و نه تار کردن. برای اثبات وجود و طرز نوشتن این فعل به A Consise Pahlavi Dictionary by D. N Mackenzie رجوع شود
تار در زبان ترکی یعنی یک رشته مو ، حتی وجود کلماتی مثل تاراخ = شانه ، تاراماخ = شانه زدن و . . . تار یکی از آلات موسیقی اصیل که مبدا آن منطقه ی اذربایجان است و تار اذربایجان گفته میشود
وب سایت: تارنما.
اینترنت: تارکده، تارگستر.
پارسی را پاس بداریم: )
کلمه ساز ، هیچ ربطی به کلمه ساخت و ساز نداره
اگه قرار باشه ساخت و ساز ، وجه تسمیه این آلت موسیقی باشه در این صورت ، یخچال و خیلی چیزای دیگه هم باید اسمشون میشد ساز چون با ساخت و ساز تولید میشن
ساز طبق لغتنامه دکتر شاهمرسی از کلمات تورکی است ثانیا ساز اسم یک نوع رقص در فرهنگ آزربایجان است که این هم یک قرینه بر تورکی بودن این کلمه است . ساز با کلمات تورکی مثل سؤز ( s�z ) به معنای حرف و کلمه سزی ( sızı ) به معنای آواز با ناله و درد هم ریشه است. کلمه سزی به شکل کلمه سوز وارد زبان دری شده
...
[مشاهده متن کامل]

نظریه پردازان علم موسیقی از ابن سینای چشم بادامی متولد تورکستان ( که طبق گفته شاگردش ابوعبید جوزجانی ، ابن سینا زبان دری را در مکتبخانه یاد گرفته بود چون تورک زبان بود و دری بلد نبود ) تا فارابی چشم بادامی متولد کشور تورک قزاقستان که هیچ وقت وارد ایران فعلی نشده بود و حتی حافظ کل قرآن کریم عبدالقادر مراغه ای و حافظ کل قرآن کریم صفی الدین ارموی و همچنین علی اکبر فراهانی از تورکان خلج فراهان که دستگاه های هفتگانه موسیقی را تنظیم و معرفی کرد همگی از مفاخر دنیای تورک بوده اند
مضافا این که طبق اعتراف سایت تورک ستیز ویکی پهلویا ، ساز هایی مثل عود ، از اختراعات مردم سومر بوده که امروزه فرهنگ و زبان آنان بیشترین قرابت را در بین زبان های جهان با زبان تورکی دارد
ساز تار نیز توسط یونسکو برای کشور جمهوری آزربایجان ثبت جهانی و رسمی شده است که این نیز قرینه ای بر تورکی بودن این کلمه است
تار یا دار در زبان تورکی به معنای سیم کشیده و سفت و تنگ شده است .
تار اگه به معنای تار مو باشه ریشه تورکی داره . . . تاراماق یا داراماق در زبان تورکی یعنی شانه زدن که قسمت اول این مصدر یعنی تار وارد زبان دری شده
اگه منظور از تار ، ساز تار باشه در این صورت ، تار یا دار در اصطلاح موسیقی آزربایجان به معنای سیم های تنگ و کشیده است . . . ساز تار به اسم جمهوری آزربایجان توسط یونسکو ثبت جهانی شده است
همچنین به مضراب در زبان تورکی تاراق گفته میشه که با تار هم اصل ( ریشه ) است در حالی که زبان دری اصلا برای مضراب معادل ندارد

1 - تار: رشته، نخ. مانند تار مو.
2 - تار: نام یک ساز. این واژه در پهلوی به معنی زندگی بوده است و نیز چون از تار یال یا دم اسب ساخته می شده است.
3 - تار: تیره که پسوند مفعولی پهلوی گرفته و تاریک شده است. مانند نزد و نزدیک.
...
[مشاهده متن کامل]

4 - تار: راندن، تاراندن که واژه ی تارومار از آن ساخته شده است؛ این واژه در سنسکریت و اوستایی تَر tar بوده است.

داریوش ، مخفف شده عبارت ` تار نیوش ` می باشد، به معنای کسی که به شنیدن صدای تار علاقه مند است.
داریوش یعنی: شنونده تار
warp
در پهلوی تارکردن به معنی حقیر کردن و تارمنییتن معنی کوچک شمردن دارد
دو آلت موسیقی که در بدن انسان وجود دارد:
تار و
شیپور
واژه تار
معادل ابجد 601
تعداد حروف 3
تلفظ tār
نقش دستوری صفت
ترکیب ( صفت ) [پهلوی: tār]
مختصات ( ص . )
آواشناسی tAr
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع واژگان مترادف و متضاد
واژه تار کاملا پارسی است و ریشه ی پهلوی دارد در عربی می شود وتر این واژه یعنی تار صد درصد پارسی است
منبع. فرهنگ فارسی معین
تون در معانی دیگری هم در فرهنگهای لغات آمده و معنای اصلی آن ، "تار" می باشد در مقابل" پود"
و هم در کتب و یادداشت های قدیمی به معنای " تار عنکبوت " هم آمده است.
" تونیدن " به معنای تنیدن تار آمده است.
...
[مشاهده متن کامل]

مثال : طبع عنکبوت هم این است که " بتوند " . . .
. . . فکری شدم، ماندم حیران که این چطور روی این آب حوض تار " تونیده " . . .

تار از زیباترین و اصیل ترین و کهن ترین سازهای ایرانی است اما ترکیه این ساز را از ایران دزدیده و به نام خود ثبت کرده است.
تار چون آخرش با حرف - ر - تموم میشه پس حتما تورکیه
( تار ) از واژه ( تَر ) در زبانِ اوستایی به چمِ ( آشوب کردن، تار و مار کردن، با سختی و خشونت تاختن ) می باشد که در واژگانی همچون ( تاراگ/تاراج ) نیز بکار رفته است.
پَسگشت ( reference ) :
در رویه یِ 620 و 621 از نبیگِ ( فرهنگِ واژه های اوستا ) آمده است:
تار
تار/ تاری/ تاریک: این سه واژه همگون اند و در جمله ارزش یکسان دارند و در مقام صفت می توانند جانشین یکدیگر شوند.
( ( شب تار است و ره وادی ایمن در پیش
که گل از خار همی آید و صبح از شب تاری
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل
( غلط ننویسیم ، ابوالحسن نجفی ، چاپ نهم ۱۳۷۸ ص ۹۹.
خیس در زبان ملکی گالی بشکرد
Fuzzy
Blurred
سلام، وقت همه بخیر.
تار به معنای تاریک، تیره، ظلمانی، سیاه، مشکی و. . . است.
شاد و سلامت و پیروز باشید. ❤
Out of focus
#تار
.
تار از زیباترین و اصیل ترین و کهن ترین سازهای ایرانی است و در جهان نیز با نام ایران شناخته میشود. تار واژه ای پارسی با ریشه کاملا ایرانی👇 است و آنچنان پرکاربرد و گسترده است که سازهای مختلفی از آن ساخته شده است: 🎸تار ، 🎸دوتار 🎸سه تار 🎸چارتار 🎸گیتار 🎸سنتور ( صد تار ) و . . .
...
[مشاهده متن کامل]

.
ریشه کلمه تار
.
نخست از منابع معتبر اروپایی درباره واژه �گیتار� نگاه کنید 👇 که این ساز نیز ریشه ایرانی دارد و به واژه تار ربط دارد:
.
www. etymonline. com/word/guitar
.
www. guyguitars. com/eng/handbook/BriefHistory. html
.
منابع جمهوری آذربایجان و ترکیه نیز، تار را واژه ای فارسی میدانند:
.
music. mctgov. az/az/view/358/14/Tar
.
درباره خود �ساز تار� نیز همه منابع معتبر جهانی آن را سازی ایرانی میدانند. همچون دانشنامه بریتانیکا 👇 که توضیحات جالبی دارد و آن را برآمده از ساز ساسانی تنبور میداند:
.
www. britannica. com/art/tar - musical - instrument
.
این واژه بصورت tel در ترکیه کاربرد دارد و از زبان های ایرانی و ارمنی گرفته شده است:
.
https://www. etimolojiturkce. com/kelime/tel
.
همچنین taramk در ترکی بمعنای شانه کردن نیز از این واژه ایرانی ریشه گرفته است. معتبرترین فرهنگ ریشه شناختی ترکی را نگاه 👇 کنید:
.
https://www. nisanyansozluk. com/?k=tara - &lnk=1
.
ریشه این واژه در کتاب معتبر فرهنگ ریشه شناختی فارسی: ین واژه از ایرانی باستان tanθra : taθra و از ریشه tan گرفته شده است و همریشه با فعل � تنیدن � است. واژه تار بصورت های مختلف � تال، تُل، تان، تانه، تور و . . . � بمعنای نخ و رشته، در زبان های ایرانی بکار میرود. این واژگان ( تار و تنیدن ) از ریشه هندواروپایی ten بمعنای کشیدن و دراز کردن نخ و ریسمان، گرفته شده اند. در سانسکریت t�ntra بمعنای دستگاه بافندگی نیز از همین ریشه است. در اوستایی tan در پهلوی ساسانی tadan در سکایی ttan و . . .
.
در این رابطه میتوانید به : فرهنگ اتیمولوژیک افعال ایرانی نوشته Johnny Cheung برگه ۳۷۷ / فرهنگ ریشه واژگان فارسی تالیف دکتر علی نورایی برگه ۴۷۱ / فرهنگ ریشه های هندواروپایی آریان پور / منابع آنلاین معتبری همچون استاروستین و . . . مراجعه کنید
.
.
بیاموختشان رشتن و تافتن
به�تار�اندرون�پود�را بافتن
چو شد بافته شستن و دوختن
گرفتند ازو یکسر آموختن
فردوسی
.
ز یزدان و از ما بر آنکس درود
که تارش خرد باشد و داد پود
فردوسی
.
گلها کشیده اند بسر بر کبودها
نه تارها پدید بر آنها نه پودها
منوچهری
.
تار از رگهای جان بستیم بر قانون درد
میزند خوش ناخنی در سینه افغان ما
ظهوری
منبع:پیچ اینستاگرام iranzamin. 2

تر، شاخه سبز درخت ، خیس در زبان ملکی گالی بشکرد
Fogged
Blur
تار
این تکواژه در جُستار دانشواژه شناسی ( terminology )
می تواند جای گُزین net و دیگر برساخته های این دانش در زبان انگلیسی شود . اگر بخواهیم زبان دانشی ( علمی ) پارسی داشته باشیم یکی از پیشداشت های ( شروط ) آن اِستانده ( استاندارد ) سازی برای پِیمیده های دانشی ( مفاهیم علمی ) است :
...
[مشاهده متن کامل]

اینترنت = رایاتار
فیبر نوری = تار نوری ( نور پارسی است ) ، تارشید
وب سایت = تارنما
وب لاگ = تارنوشت
وب لاگر / لاجیست = تارنویس
ای مِیل = رایا نامه ، راینامه ، تارپیام
باند اینترنتی = رایاراه ، رایاجاد ( ه ) ، راه تار ( راهتار )
مِیل بُکس = تارنامه دان ، نامه دان ، پیام دان
آدرس اینترنتی = رایا نشانی ( رایاتارنشانی ) ، تارنشانی
نِت فلیکس = تارتاب ( برنامه پونمایش رایاتاری )

تار: [اصطلاح موسیقی ]سیم سازها را در قدیم می گفتند . هم چنین نام سازی است.
تار ( چله ) :[ اصطلاح فرش بافی ] نخهایی هستند نازک، چند لا شده و پرتاب که معمولاً از جنس پنبه بوده و برای بافت فرش بایستی بر روی دار بطور عمودی نصب گردند و وظیفه آن نگهداری گره های فرش می باشند. جنس چله
...
[مشاهده متن کامل]
ها برای فرشهای ریزبافت به منظور برخورداری از استحکام لازم، ابریشمی انتخاب می شوند و در فرشهای بافت مناطق عشایری و روستایی جنس چله ها را به جهت مقاومت بیشتر در برابر سرما و رطوبت و همچنین ایجاد نرمی و انعطاف لازم در فرش که برای کوچ کردن امری ضروری است از پشم انتخاب می نمایند.

تار واحد شمارش مو است اما در گویش شهرستان بهاباد ( ( شاخ ) ) واحد شمارش مو می باشد و مثلا به جای گفتن یک تار مو، گفته می شود یک شاخ مو.
درضمن در این گویش، شاخ به جای چوب واحد شمارش کبریت است و به جای گفتن چوب کبریت گفته می شود شاخ کبریت.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٧)

بپرس