موکول کردن، تاخیر کردن، عقب انداختن، بتعویق انداختن، معوق گذاردن، پست تر دانستن، موکول به بعد کردن، معوق کردن
تاخیر کردن، لنگیدن، عقب ماندن، عقب افتادن
مردد بودن، تاخیر کردن، درنگ کردن، دم اخر را گذراندن، معطل شدن، منتظر ماندن، دیر رفتن
بر گرداندن، برگشتن، سفید شدن، رنگ خود را باختن، تاخیر کردن، جمع شدن و عقب نشینی کردن
تاخیر کردن، عقب انداختن، به تاخیر انداختن، به تاخیر افتادن، بتاخیر انداختن، معطل کردن، معوق گذاردن
تاخیر کردن، وقت را ببازی گذراندن، طفره زدن
تسلیم شدن، تاخیر کردن، عقب انداختن، بتعویق انداختن، احترام گذاردن
تاخیر کردن، عقب انداختن، معوق گذاردن، از سر باز کردن، سردواندن، به بعد موکول کردن
تاخیر کردن، بتعویق انداختن، کند ساختن
تاخیر کردن، بتاخیر انداختن، از سر باز کردن، با زحمت به انجام رساندن
تاخیر کردن، درنگ کردن
تاخیر کردن، درنگ کردن، بانتظار چیزی بودن
تاخیر کردن، درنگ کردن، با تنبلی حرکت کردن، پابپاورکردن، دیر پاییدن