light (اسم)پرتو، تابش، وضوح، مشعل، سو، اتش، اتش زنه، نور، چراغ، فانوس، کبریت، برق چشم، سرگرم کننده غیر جدی، لحاظbrilliance (اسم)زیرکی، استعداد، درخشندگی، تابش، برقflame (اسم)تب و تاب، تابش، الو، شعله، شورعشقglow (اسم)گرمی، تابش، تابshine (اسم)پرتو، فروغ، تابش، برق، روشنی، سو، درخشش، پرتلالوء، براقیsheen (اسم)زیبایی، درخشندگی، تابش، برقirradiance (اسم)درخشندگی، تابش، لوستر، روشنی، تابندگیradiation (اسم)تابش، جلا، تشعشعirradiancy (اسم)درخشندگی، تابش، لوستر، روشنی، تابندگیeffulgence (اسم)درخشندگی، تابش، شکوهglint (اسم)تابش، برق، تلالو، ظهور انیglitter (اسم)درخشندگی، تابش، درخشش، تلالوcoruscation (اسم)درخشندگی، تابش
منبع. عکس فرهنگ فارسی یا فرهنگ عمیددوستانی که فکر می کنند حرف بِ در قدیم در پهلوی یا پارسی میانه نبود می توانید این منبع که می فرستم یعنی کتاب فرهنگ واژه های اوستا لینک می فرستم دوستان ببینیدمنابع• https://archive.org/details/1_20221023_20221023_1515در زبان لکی معادلش تاو tow می باشدتابش تند آفتابمترادف ضیاء در عربیاشراق+ عکس و لینک