مجرگ. [ م َ ج َ ] ( اِ ) ( لغت فرس اسدی چ اقبال ص 278 ) . به معنی بیگار باشد یعنی مردم را به زور و ستم و بی اجرت و مزدوری کار فرمودن. ( برهان ) . کار بی مزد و اجرت که آن را بیگار و بیگاری گویند و بیغاری تبدیل آن است. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) .
بیگاری، . کلمه ی مرکب متشکل از بی گاری که در رسم الخط جدید به صورت بی گاری نوسته می شود.
به معنی بدون گاری.
مانند کلمه ی بیمار که در رسم الخط جدید به صورت
بی مار نوشته می شود به معنی بدون مار.
به معنی بدون گاری.
مانند کلمه ی بیمار که در رسم الخط جدید به صورت
بی مار نوشته می شود به معنی بدون مار.
بیگاری ، اصلا به مزد و اجبار مربوط نیست
هر عملی که نه دفع ضرر کند و نه جلب سود و فقط انرژی و زمان تلف شده است که بیگاری نام دارد ، چه اجبار باشد چه نباشد ، چه مزد بدهند چه مزد ندهند ، چون مزد سود آن عمل اگر بود میشد کار نه بیگاری
هر عملی که نه دفع ضرر کند و نه جلب سود و فقط انرژی و زمان تلف شده است که بیگاری نام دارد ، چه اجبار باشد چه نباشد ، چه مزد بدهند چه مزد ندهند ، چون مزد سود آن عمل اگر بود میشد کار نه بیگاری
بیگاری یعنی کار اجباری بی مزد