بیگار


    forced labour
    unpaid labour
    corvee
    statute labour
    conscript
    bondman
    peon
    detail

پیشنهاد کاربران

مجرگ
بیگاراندن = کسی را به بیگاری واداشتن.
م. ث
ما رو می بیگارونند، و خودشون سودِ دسترنج مارو ۲لپی میرن بالا.
فعل/کارواژه آن = بیگاریدن = بیگاری کشیدن.
م. ث
بیگاریدن ما فقط و فقط برای دیگران سود داره، نه برای خودمون.
کارُ که جبرا صورت می گیرد
کار جبری، کار بی مزد

بپرس