underused, unused
فارسی به انگلیسی
مترادف ها
سست، بی اساس، تنبل، بیهوده، بی کار، عاطل، بیخود، بی پر و پا
بی مصرف، بی کار، بکار بیفتاده
بی موکل، بی کار، بی مراجعه
بی کار، بدون عمل، بی حرفه
بی کار، خالی، اشغال نشده، بی متصدی، بلاتصدی
پیشنهاد کاربران
بیکار واژه ای فارسی و به معنای بی پیشه می باشد .
همچنین معرب واژه �پیکار� و �پرگار� فارسی نیز می باشد.
در پاسخ به جناب مهران که �بکار� که در زبان ترکی استانبولی کاربرد دارد ارتباطی با بیکار فارسی ندارد بلکه از �بکر� عربی گرفته شده و به معنای ازدواج نکرده و باکره ( معرب پاکیزه فارسی ) می باشد .
... [مشاهده متن کامل]
همچنین معرب واژه �پیکار� و �پرگار� فارسی نیز می باشد.
در پاسخ به جناب مهران که �بکار� که در زبان ترکی استانبولی کاربرد دارد ارتباطی با بیکار فارسی ندارد بلکه از �بکر� عربی گرفته شده و به معنای ازدواج نکرده و باکره ( معرب پاکیزه فارسی ) می باشد .
... [مشاهده متن کامل]
کسی که دنبال کسب و کار باشد
Bekar نوعی از مجرد بودن
سوبایو یالقوز و یالنیز
سوبایو یالقوز و یالنیز
بیکار:ستیز
ستیز
ترحبتاکا
بیکار :بیهوده و ناسودمند
( ( به هستیش، باید که خَسْتُو شوی
ز گفتار ِ بی کار ، یکسو شوی؛ ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 178 )
( ( به هستیش، باید که خَسْتُو شوی
ز گفتار ِ بی کار ، یکسو شوی؛ ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 178 )
بیکار ( Unemployed ) :[اصطلاح بازارکسب و کار] به کسی اطلاق می شود که فعالیت اقتصادی مشخصی به منظور کسب درآمد ثابت ندارد.
بیکارم و بی پول
بی شغل. بی پیشه
ول
بیهوده، بی فایده، بی ثمر
بیکار بود که در بهاران / گویند به عندلیب مخروش
سعدی
بیکار بود که در بهاران / گویند به عندلیب مخروش
سعدی
فاقد شغل و حرفه
علاف
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)