اصحاب شقاوت. [ اَ ب ِ ش َ وَ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اصحاب الشقاوة. تیره بختان. بیچارگان. گناهکاران. رجوع به حکمت اشراق چ کربن ص 230 شود.
بیچارگان
اشقیاء. [ اَ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ شقی که بمعنی بدبخت است. ( غیاث ) ( آنندراج ) . ج ِ شقی. ( دهار ) ( ترجمان علامه جرجانی ص 62 ) . بدبختان :
تا روز اولت چه نوشته ست ، بر جبین
زیرا که در ازل سعدایند و اشقیا.
... [مشاهده متن کامل]
سعدی.
|| مجازاً، گناهکاران :
پرده از روی لطف گو بردار
کاشقیا را امید مغفرتست.
سعدی.
تا روز اولت چه نوشته ست ، بر جبین
زیرا که در ازل سعدایند و اشقیا.
... [مشاهده متن کامل]
سعدی.
|| مجازاً، گناهکاران :
پرده از روی لطف گو بردار
کاشقیا را امید مغفرتست.
سعدی.
بی، به معنی عدم. و چاره به معنی علاج. گان ، به معنی جمع بستن آنها. بنابراین معنی کلی درماندگان میباشد
درماندگان
بیچارگان یعنی درماندگان خم خوارگان رنج کشیدگان
رنج دیدگان
😜
😜
افتادگان. [ اُ دَ / دِ ] ( اِ ) ج ِ افتاده. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) . رجوع به افتاده شود. || کنایه از مظلومان و پریشان شدگان باشد. ( آنندراج ) ( برهان ) . کنایه از مظلومان پریشان وبیماران عاجز باشد. ( انجمن آرای ناصری ) :
... [مشاهده متن کامل]
بخوشبوئی خاک افتادگان
بخوشخوئی طبع آزادگان.
نظامی.
زبس افتادگان را داد میداد
جهان را عدل نوشروان شد از یاد.
نظامی.
نترسد آنکه بر افتادگان نبخشاید
که گر ز پای درآید کسش نگیرد دست.
سعدی.
ما خود افتادگان مسکینیم
حاجت تیغبرکشیدن نیست.
سعدی.
آنکس که اوفتاد خدایش گرفت دست
گو بر تو باد تا غم افتادگان خوری.
حافظ.
حذر کن ز آزار افتادگان.
فتحعلی خان صبا.
... [مشاهده متن کامل]
بخوشبوئی خاک افتادگان
بخوشخوئی طبع آزادگان.
نظامی.
زبس افتادگان را داد میداد
جهان را عدل نوشروان شد از یاد.
نظامی.
نترسد آنکه بر افتادگان نبخشاید
که گر ز پای درآید کسش نگیرد دست.
سعدی.
ما خود افتادگان مسکینیم
حاجت تیغبرکشیدن نیست.
سعدی.
آنکس که اوفتاد خدایش گرفت دست
گو بر تو باد تا غم افتادگان خوری.
حافظ.
حذر کن ز آزار افتادگان.
فتحعلی خان صبا.
روزگار رفتگان
دلخستگان. [ دِ خ َ ت َ / ت ِ ] ( ن مف مرکب، اِ مرکب ) ج ِ دلخسته. رجوع به دلخسته شود :
دلخستگان را بی طلب تریاکها بخشی ز لب
محروم چون ماند ای عجب خاقانی از تریاک تو.
خاقانی.
کای جگرآلود زبان بستگان
آب جگر خورده ٔ دلخستگان.
نظامی.
دلخستگان را بی طلب تریاکها بخشی ز لب
محروم چون ماند ای عجب خاقانی از تریاک تو.
خاقانی.
کای جگرآلود زبان بستگان
آب جگر خورده ٔ دلخستگان.
نظامی.
تنگ دلان :غمگینان و فقرا و بیچارگان
مرهمش دل نواز تنگ دلان
آهنش بندسای سنگ دلان
هفت پیکر نظامی، تص دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷، ص۸۴.
( بر گرفته از یادداشت آقای باقری )
مرهمش دل نواز تنگ دلان
آهنش بندسای سنگ دلان
هفت پیکر نظامی، تص دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷، ص۸۴.
( بر گرفته از یادداشت آقای باقری )
فلک زدگان
رنج دیدگام
درماندگان غم خواران
کسانی که نیاز به همدردی و کمک دارند
رنج دیدگان
ناتوانمندان ، مردم فقیر .
متضاد : چاره داران ٬ توانمندان ٬ باچارگان ٬ خوشبختان
هم معنی بیچارگان :رنج دیدگان، غمخوارگان
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)