بینی

/bini/

    nose
    nasal
    schnozzle
    snoot

فارسی به انگلیسی

بینی بالا کشیدن
sniff, to sniff, to snivel

بینی پاک کردن
to blow ones nose

بینی تبسی
rhinitis

بینی چکان
nose drops

بینی رومی
roman nose

بینی عقابی
hooknose

بینی گرفتن
to blow the nose

بینی کوتاه و سربالا
pug nose

مترادف ها

pecker (اسم)
سوراخ کن، منقار، خورنده، دماغ، بینی، نوعی کلنگ دارکوب

neb (اسم)
نوک، منقار، پوزه، دهان، بینی

nozzle (اسم)
پوزه، بینی، دهانک، سر لوله اب

nose (اسم)
دماغه، خیشوم، بینی، عضو بویایی، نوک بر امده هر چیزی

snoot (اسم)
قیافه، بینی

پیشنهاد کاربران

لری:پِت.
اَنف
منبع. فرهنگ ریشه های هندواروپایی زبان فارسی
بینی
خانه پنج در. [ ن َ / ن ِ ی ِ پ َ دَ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از دماغ باشد به اعتبار حواس خمسه. ( انجمن آرای ناصری ) :
حسی است اینکه پنج در دارد
روح عقلی یکی گذر دارد
خانه پنج در منافق راست
خانه یکدری موافق راست.
حکیم سنایی ( از انجمن آرای ناصری ) .
به گویش هرمزگان. امر به نشستن ، sit down. گاهی معادل go away
در زبان ترکی کلمۀ پینیpeyni، بین beyni، beyin بینی=مغز، دماغ، کله، سر، راس، فرق، چکاد، قله، نوک، مخ، دانه، هسته، جوهر، اصل، پایه، اساس، بن، پی، لب ، عقل، فکر، وسط، میان، درون، سر، سر یا قسمتی از سر انسان، و. . . – ol zadiň peyny tut اُل زادینگ پینی توت= پیگیر آن چیز باش - peynim agyryar پینیم آگیریار=سرم درد می کند - peynisi dargandy پینیسی دارگاندی، بینی پارام پارچا اُلدو Beyni parampar�a oldu=مغزش متلاشی شد، سرش ترکید، و. . - احتمالاً با کلمۀ بینی= عضو بدن انسان و حیوان که بالای دهان قرار دارد و به وسیلۀ آن تنفس و بوها را استشمام می کنند، پوز، خیشوم، دماغ، غنه، مشام، و. . . مرتبط است
...
[مشاهده متن کامل]

بینی کوه ؛ دماغه کوه و قله آن. ( ناظم الاطباء )
دفع کن از مغز و از بینی زکام - - - تا که ریح اﷲ آید در مشام ( مولوی )

بینی
دیدگاه سِیوم :
شاید nose انگلیسی و Nase ( نازه ) آلمانی با "نیش"
پارسی همریشه باشند.
( بینی ) در زبان پهلوی به دیسه یِ ( وینیگ:وین/پسوند یگ ) بوده است. دگرگونی آوایی ( و/ب ) در واژگان ( وینیگ/بینی ) دیده می شود.
( ن. ک رویه 90 از نبیگِ ( فرهنگنامه کوچکِ پهلوی ) نوشته یِ ( دیوید مک کنزی ) )
در لری بختیاری
بینی: نُفْت، پِتْ
بینی در لغت عرب معمولا کنایه از بزرگی و عزت است همانگونه که در فارسی نیز وقتی میگوئیم بینی او را به خاک بمالید دلیل بر این است که عزت او را بر باد دهید
بینی = انف
پوز . . . مشام . . . .
نُس دماغ
( لهجه و گویش تهرانی )
دارای بینی بزرگ
بنده در ماهی قرمز شیطان من به یک پارتر نیازمندم ، هرکی دید بهم بگه لطفا.
فقط میخک دوست نباشه
بینی
در این میان نگره ء دویومی هم پیش انداخته ( مطرح ) شده که می گوید بینی یا وینی از ریشه ء بوییدن و بو کردن ساخته شده است .
بینی : اندام بوییدن
دماغ، مشام، مف
بینی
این واژه با دیدن کار ندارد بساکه :
بینی : بی - نی
بی : به مینه ی ۲ است مانند بیست : بی - ست
نی : به مینه نای و نِی است
بینی = دو نِی ، دو نای ، دو سوراخ ، دو سوله
نِی یا نای با واژه های زیر هم ریشه است :
انگلیسی : nose
آلمانی :Nase
دماغ
دیدن=>ببین
بینی
به معناى دماغ نیست وقتى که با غضروف سر استخوان متصل به چشمها کامل میشود
و" بینی "همان بینش یا افکار درونی که از طریق چشمان عالم یا جهان برونی را میبینید.
و در حیوانات واژه دماغ به کار میرود و کارش بوییدن با فرمان مغز است .
انف
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)

بپرس