overrate
بیش از استطاعت سرمایه گذاری کردن
overcapitalize
بیش از اندازه طولانی
long-drawn-out
بیش از این
further
بیش از بیش
more than ever
بیش از پیش
increasingly
بیش از توانایی مالی خرج کردن
overspend
بیش از حد
exorbitant, de trop, fancy, hyper-, exceeding, excessive, inordinate, lavish, many, over-, overly, overmuch, superabundant, superlative, too, undue, unduly
بیش از حد ارزش قائل شدن
overvalue
بیش از حد انبار کردن
overstock
بیش از حد انتظار
supererogatory
بیش از حد انجام دادن
overdo
بیش از حد به کار بردن
overuse, overwork
بیش از حد بودن
exorbitance
بیش از حد تحسین کردن
idolize
بیش از حد توسعه دادن
overdevelop
بیش از حد جبران کردن
overcompensate
بیش از حد خودمانی
familiar
بیش از حد در چیزی چپاندن
overstuff
بیش از حد درخواست خرید چیزی را کردن
oversubscribe