بیش

/biS/

    further
    more

فارسی به انگلیسی

بیش از
out, plus, upward

بیش از ارزش واقعی ارزیابی کردن
overrate

بیش از استطاعت سرمایه گذاری کردن
overcapitalize

بیش از اندازه طولانی
long-drawn-out

بیش از این
further

بیش از بیش
more than ever

بیش از پیش
increasingly

بیش از توانایی مالی خرج کردن
overspend

بیش از حد
exorbitant, de trop, fancy, hyper-, exceeding, excessive, inordinate, lavish, many, over-, overly, overmuch, superabundant, superlative, too, undue, unduly

بیش از حد ارزش قائل شدن
overvalue

بیش از حد انبار کردن
overstock

بیش از حد انتظار
supererogatory

بیش از حد انجام دادن
overdo

بیش از حد به کار بردن
overuse, overwork

بیش از حد بودن
exorbitance

بیش از حد تحسین کردن
idolize

بیش از حد توسعه دادن
overdevelop

بیش از حد جبران کردن
overcompensate

بیش از حد خودمانی
familiar

بیش از حد در چیزی چپاندن
overstuff

مترادف ها

more (قید)
بعلاوه، بیشتر، بیش

o'er- (پیشوند)
زیاد، بیش

over- (پیشوند)
زیاد، بیش

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ فارسی یافرهنگ عمید
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

بیشبیشبیشبیشبیش
بیش: در پهلوی به همین شکل کار برد داشته است.
( ( دگر شب، نمایش کند پیشتر؛
ترا روشنایی دهد بیشتر. ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 204 )
"بیش" در تاریخ بیهقی به معنی " دیگر" نیز آمده است.
خویش را نگاه نتوانستم داشت، و بیش چنین سهو نیفتد.
تاریخ بیهقی، دکتر فیاض، ۱۳۸۴ ، ص ۲۳۱.

بیش با ساکن ی
در زبان خوانساری
پارسی باستان به معنی زیبا
�بیش� ( با کسره روی ب ) به معنی درد و رنج است. واژة بَئِیشَ ( baēša ) در اوستا یعنی �درد و رنج� و در زبان پهلوی به گونة بِیش ( bēš ) در آمد، و گویا فقط در شاهنامه آمده است. واژة �بیش� دو بار در شاهنامه آمده است، بار اول در نامة رستم فرخزاد به برادرش:
...
[مشاهده متن کامل]

بزرگان که در قادسی با من اند
درشتند و با اهرمن دشمنند
گمانند کاین �بِیش� بیرون شود
ز دشمن زمین رود جیهون شود
دوم، در پاسخ نامه ای که گودرز به پیران میدهد:
تو کردی همه جنگ را دست پیش
سپه را تو برکندی از جای خویش
خرد ار پس آمد تو پِیش آمدی
به فرجامِ آرام، �بِیش� آمدی
یعنی پس از آرامش، درد و رنج آمد. ( پیش با کسره روی پ خوانده میشود ) .
( منبع: ویرایش شاهنامه فردوسی، فریدون جنیدی، نشر بلخ، ۱۳۸۷، ص ۱۷۶ )