cloy
فارسی به انگلیسی
مترادف ها
بیزار کردن، متنفر کردن
بیگانه کردن، منحرف کردن، گردانیدن، گذراندن، دفع کردن، بیزار کردن، بر گرداندن
بیزار کردن، خسته شدن، خسته کردن، خسته کردن یاشدن
بیزار کردن، بی رغبت کردن، بی میل کردن
بیزار کردن، بد دانستن، بیزار بودن، نفرت داشتن از، مشمئز شدن، منزجر بودن
دفع کردن، بیزار کردن، رد کردن، جلوگیری کردن از، نپذیرفتن، عقب نشاندن
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید