بیرون رفتن


    exit
    to go out
    to ease nature

فارسی به انگلیسی

بیرون رفتن از
to leave

بیرون رفتن از مسابقه
retire

بیرون رفتن با جنس مخالف
date

مترادف ها

go off (فعل)
در رفتن، مردن، اب شدن، بیرون رفتن

go out (فعل)
خاموش شدن، دست کشیدن از، بیرون رفتن، چاپ یا منتشر شدن، اعتصاب کردن

پیشنهاد کاربران

بیرونش کردن. پوزشش را خواستند. بخششش را خواستند. کنارش گذاشتند. رد ش کردن. رد شد . روانه اش نمودند. تاراندندش. دست به سرش کردند. هو شد. دواندندش.
بیرون کشیدن از جائی ؛ خود و گروهی را از آنجای بجای دیگر بردن. ( یادداشت مؤلف ) . خارج کردن و خارج شدن. بیرون رفتن و بیرون بردن :
شهنشه چو از گنگ بیرون کشید
سپه را ز تنگی بهامون کشید.
فردوسی.
سپه را ز بغداد بیرون کشید
سراپرده نو به هامون کشید.
فردوسی.
بیرون زدن. [ زَ دَ ] ( مص مرکب ) برون زدن. برزدن. خارج شدن.
- بیرون زدن سر ؛ برآوردن. طلوع کردن :
چون کشتی پرآتش و گرد اندر آب نیل
بیرون زد آفتاب سر از گوشه ٔ جهن.
عسجدی.
- بدرگشتن ؛ بیرون رفتن :
بتنگی دل ، غم نگردد بدر
برین نیست پیکار با دادگر.
فردوسی.
- بدرشدن ؛ بیرون رفتن. بدررفتن.
- امثال :
با شیر اندرون شد و با جان بدرشود
( عشق تو در درونم و مهر تو در دلم ) .
سعیدا ( از امثال و حکم دهخدا ج 1 ص 364 ) .
Go outside

بپرس