بیرون راندن


    dislodge

فارسی به انگلیسی

بیرون راندن از مخفی گاه خود
ferret

مترادف ها

eject (فعل)
دفع کردن، پس زدن، بیرون انداختن، معزول کردن، بیرون راندن

smoke out (فعل)
بیرون راندن

پیشنهاد کاربران

طرد
- بدرانداختن ؛ بیرون انداختن :
گر ز شروان بدرانداخت مرا دست وبال
خیروان بلکه شرفوان به خراسان یابم.
خاقانی.
evict
بیرون کردن ( مستاجر از خانه )

بپرس