بیرون انداختن


    dump

مترادف ها

sputter (فعل)
بیرون انداختن، با خشم ادا کردن، با خشم سخن گفتن، تف پراندن، تند و مغشوش سخن گفتن

eject (فعل)
دفع کردن، پس زدن، بیرون انداختن، معزول کردن، بیرون راندن

bounce (فعل)
پریدن، گزاف گویی کردن، بالا جستن، پس جستن، بیرون انداختن، مورد توپ و تشر قرار دادن

throw out (فعل)
بیرون انداختن

expel (فعل)
بیرون انداختن، خارج کردن، بزور خارج کردن

excrete (فعل)
دفع کردن، بیرون انداختن، پس دادن

extrude (فعل)
تبعید کردن، دفع کردن، بیرون انداختن، بیرون آمدن، از قالب دراوردن

پیشنهاد کاربران

- بدرانداختن ؛ بیرون انداختن :
گر ز شروان بدرانداخت مرا دست وبال
خیروان بلکه شرفوان به خراسان یابم.
خاقانی.
بیرون راندن

بپرس