بیرون

/birun/

    [adv.] out(side)
    [n.] outside
    external part
    a-
    exterior
    forth
    out
    outwardly

فارسی به انگلیسی

بیرون از
exo-, out

بیرون از بستر
up

بیرون از حوزه قضایی دادگاه
extrajudicial

بیرون از ساختمان
outdoor

بیرون از مرکز
off-center

بیرون امدگی
projection

بیرون امدن
out, issue, to come out

بیرون امدن با سروصدا
erupt

بیرون امدن با فشار
erupt

بیرون امدن زبان
loll

بیرون امدن ناگهانی
shoot

بیرون امده
projecting

بیرون انداختن
dump

بیرون اوردن
dislodgment, refine

بیرون اوردن از جای خود
dislodge

بیرون بر
exporter

بیرون بردن
evacuate

بیرون جستن
obtrude

بیرون دادن
belch, delivery, discharge, disgorge, emit, exhale, extrude, irradiate, issue, let, obtrude, produce, release, shed, shoot, spew, vent, surface, drink

بیرون دادن ابگونه از لوله با فشار
spout

مترادف ها

similitude (اسم)
بیرون، تمثیل، تشبیه، شباهت صورت

surface (اسم)
بیرون، نما، سطح، تراز، رویه

outdoor (صفت)
بیرون، خارج از منزل، در هوای ازاد، بیرونی

external (صفت)
بیرون، خارج، خارجی، ظاهر، بیرونی، ظاهری

abroad (قید)
خارج از کشور، بیرون، وسیع

out (قید)
دور از، بیرون، بیرون از

outside (قید)
بیرون، خارج از، برون، دست بالا

away (قید)
دور از، بیرون، پس از ان، دور، بی درنگ، بیک طرف، بعد، بیرون از، در سفر، بطور پیوسته، از انجا، از ان زمان، از انروی

outdoors (قید)
بیرون، خارج از منزل، در هوای ازاد

without (قید)
بیرون، بیرون از، برون، بطرف خارج، انطرف، از بیرون

پیشنهاد کاربران

بیرون را در پهلوی uz میگفتند همین به ترکی هم رفته و یازیه شده
واژه بیرون
معادل ابجد 268
تعداد حروف 5
تلفظ birun
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [پهلوی: bērōn، مقابلِ درون] ‹برون، بیرن›
مختصات ( اِ. )
آواشناسی birun
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع واژگان مترادف و متضاد
فرهنگ فارسی عمید
لَرد
در ( درشدن )
بیرون جا
بیرون: بیرون در پهلوی بُرن bērōn بوده است.
( ( همه مهر ورزید و افسون کنید
ز تن، آلت جنگ بیرون کنید ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، ۱۳۸۵، ص ۳۷۸. )

برون، خارج، ظاهر
Show Manatawny still going to be

بپرس